با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

عادت می‌کنیم


عادت؛ به‌ترین دوا و بدترین مرض است.

تو ی جمع کاذب


 حالا که جسارتم را در بیان بی‌پرده رذایلم نکوهش می‌کنید، لااقل صداقتم را ستایش کنید.

آریایی


 ریا؛ فراگیرترین بیماری غیرمسری عصر ماست.

نقش منفی


 ترجیح می‌دهم در چشم شما «آدم بدِ» ماجرا باشم ولی راستگویی‌ام را حفظ کنم.

چه دانم‌های بسیار است ولکن من نمی‌دانم


• نمی‌دونم... نمی‌دونم.
•• با چیزهایی که نمی‌دونی، می‌شه یه کتاب نوشت! 

ناز و نیاز


• چرا دوستش داری؟
•• چون بهم نیازی نداره... 

مشق عشق


تعبیرِ هوس ز عشق کردیم
ناخوانده دروس، مشق کردیم

این‌جایی که منم


همه آدم‌خر و آدم‌فروش‌اند
همه هم‌دیگه رو این‌جا می‌دوشند

جز یکی


من همه چی رو می‌دونم، همه چی رو.
جز این‌که کِی می‌میرم.

تو هر کاری کنی، خوبی


گاهی وقت‌ها بدم می‌آد که این قدر خوبم!

اگه چشمات بگن آره


 ممنون که اجازه دادی با تو زندگی کنم.

لمس جهان


 زیر پوست هر مرد، رجاله‌ای هست که دوست دارد با تمام زنان عالم بخوابد.

چیزی نگو، حرفی نزن


 از کسی انتقاد نکنم؛ با خودم که می‌تونم حرف بزنم؟

چرا گفتم؟


 دیوانه کسی است که حرف دلش را می‌زند.

رو به فردا


آدم‌ها؛ عوض نمی‌شوند؛
فقط بدتر می‌شوند.