خدا با خلقت دختربچهها میخواست نشانمان دهد که فرشتهها چه شکلی هستند.
مادر، دیابت دارد. چشمش تار میبیند. دکتر گفته قند خون به شبکیّه زده و باید عمل کند.
مادر، چربی خون دارد. چند وقت یک بار که چربیاش بالا میرود، گیج و بیحال یک گوشه میافتد.
مادر، اعصاب ضعیفی دارد. با کوچکترین ناراحتی (نمیدانم چرا) دستش فلج میشود و از کار میافتد.
مادر، اضافه وزن دارد. تحرّک و بالا و پایین رفتن از پلهها برایش عذابآور است.
مادر، پیر شده است.
مادر، شیراز است. چشمش را عمل کرده و منتظر جواب دکتر است تا مرخص شود. زنگ زدهام تا حالش را بپرسم.
از خودش میگوید. که این طورم و آن طورم.
میگویم: نه دیگه! تو واسه ما، مادر نمیشی!
صدای تلخند توی دلش را از راه دور میشنوم.
•
باز هم خدا را شکر.
خدا را شکر که مینویسم: «دارد».
فعل «دارد» هر چند که در خود «درد» دارد، خیلی بهتر از فعل «داشت» است.
هر روز بدتر از دیروز؛ مصداق «محسن
چاوشی» است. قبلاً وسط این سمپلها و ترنسها و زوزهی موزیک الکترونیک،
صدای سهتاری، سنتوری، کمانچهای، بهانهای برای لذت بردن به دستمان
میداد. لعنت به این نوآوری و بهروزبودن که خلسهی شنیدن «عشق دوحرفی» را
تکرارناپذیر کرده است.
از کلّ آلبوم «حریص»؛ کار تازهی «محسن چاوشی»، تنها همین 42 ثانیه را پسندیدم.
من با چمدونم
جای شکرش باقی است که هجوم تغییرات، در تنظیمکنندهها متوقف مانده و به
ترانهسراها نرسیده است. ادامه دادن «محسن چاوشی» با شاعران و دوستان
همیشگیاش: «امیر ارجینی» و «حسین صفا» تنها نکته امیدوارکننده است که محض
اشعار هم شده ترانهها را گوش کنی.
واقعاً، نمیشود لطفی کنید و در گذشته درجا بزنید؟
اگر روزی از دین خارج شدم بدانید فقط برای خلاصی از نماز صبح بوده است.
تیتراژ ابتدایی مجموعهی «ارمغان
تاریکی» با ملودی تعلیق و دلهرهآور شروع میشود. یک موسیقی خلوت که ابداً
فکرش را بکنی که در 35 ثانیه آخر، تکنوازی «کمانچه» این گونه جادوگری کند.
دانلود آهنگ «ارمغان تاریکی»
پینوشت 1: تبلیغ این سریال را که در ایّام دهه فجر دیدم، با خود گفتم یک کار سفارشی و کسالتآور و کمبیننده دیگر. ولی حالا...
کاش حوصله و قلمش را داشتم تا در مورد قصهی غافلگیرکننده، تدوین مناسب،
طراحی صحنه عالی، فیلمبرداری بدون حشو و اضافات، معصومیّت در سکوت «سارا»، رنج عشق «مجید» و کارگردانی خوب این اثر بنویسم.
پینوشت 2: عکس «لیلا زارع» را که دید، پرسید: این، همون بازیگر «ارمغان بهزیستی» نیست؟!
از حالت صمیمانهاش دریافتم که اکنون، امکان راستگوییش بالاست.
پرسیدم: منتظر چی هستی؟ مگه بهش فکر نمیکردی؟
پس از مدتی سکوت، جواب داد: توی بازار پوشاک که میچرخی، خیلی از لباسهای
توی ویترین چشمت رو میگیره. میایستی و نگاه میکنی. واسه بعضیهاش میری
داخل مغازه و پرو میکنی. بیشترش یا تنگه یا گشاده یا نمیپسندی و بهت
نمیآد. از میون این همه فقط یکیاش رو انتخاب میکنی.
«اون» برای من یک ویترینی بود.
کاش، کودکی ما، برنامه «فیتیله» داشت.
دریافت آهنگ ابتدایی ترانه «کم میآرمت» با صدای «مهرنوش»
دانلود آهنگ «کم میآرمت»
اگر پا روی دلم بذارم پس چی جای دلم بکارم؟
چه سخت است کسی را بخواهی که میدانی به دردت نمیخورد.
آیا باید این عقل دوراندیش را دور انداخت؟
... دیدی گفتم!
طعنهاى که گفتنش، لذّتبخش و شنیدش، زجرآور است.