«سکس»، طول موج «عشق» را قویتر میکند!
مجبورم نکن این همه ناز بِکشم.
عادت ندارم. وسطش کم میآرم، میذارم میرم...
میتواند عشق؛ فاحشه بسازد از فرشتهها.
اگر معشوق، اشتباهی باشد.
پیرمرد، آمده بود بانک برای یکی پول بفرستد. سر و لباسش فلاشر میزد که از آن لُرهای قدیمی است و به تبع اسلافش سواد نداشت و فیش را داد که تحویلدار برایش پر کند.
کارمند بانک پرسید:
• پدرجان! اسمت چیه؟
به زحمت و نامفهوم جواب داد:
•• ناپلئون!
همگی برگشتیم طرفش. کارمند دوباره پرسید:
• چی؟
•• ناپلئون.
قیافهاش به این دیوانهها و آلزایمریها نمیخورد.
• عمو! گرفتی ما رو؟
•• نه بابا، بیا این شناسنامهام.
راست میگفت بنده خدا! از لرهای خوزستان بود و زیر دستِ مسترهای کمپانی نفت ایران و انگلیس کار کرده بود. کار، کارِ انگلیسیها بود!
• حالا میخوای واسه کی حواله کنی؟
•• ویکتوریا!
• چه طوری؟
•• تا خوابم، خوبم!