با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب خندیدن بدون لهجه

گزیده‌ی کتاب «خندیدن بدون لهجه»
نوشته‌ی «فیروزه جزایری (دوما)»
ترجمه‌ی «نیلا والا»
نشر «باغ نو»



صفحه‌ی 28-29
«سیب‌زمینی سرخ‌کرده دوست داری؟»
بماند که خوش مزه‌ترین غذایی را که دوست دارم به من پیشنهاد می‌کرد، غذایی که مورد علاقه من است و هیچ‌گاه مادرم به من نمی‌دهد، سیب‌زمینی سرخ‌کرده. گرسنه نبودم، اما سیب‌زمینی سرخ‌کرده نیازی به گرسنگی نداشت، فقط آب دهانم راه افتاد و در پاسخ گفتم: «بله، خواهش می‌کنم.»

صفحه‌ی 40
(پدرم) تصمیم گرفت... برای علی شغلی دست و پا کند.
یکی از شاگردان سابق پدرم مدیریت باشگاه شهر را بر عهده داشت. سراسر منطقه خاورمیانه بر پایه این‌که چه کسی با چه کسی آشناست بنا شده، پس پدرم تصمیم گرفت تا به دیدن شاگرد سابق خودش برود.

صفحه‌ی 48-49
دیدن کسی که گریه و زاری می‌کند یکی از نقطه ضعف‌های اساسی پدرم است. این نقطه ضعف پدرم در دوران کودکی خیلی به داد من رسید و از آن سود بردم و هم‌آن بود که موجب دست‌یابی‌ام به تعداد زیادی اسباب‌بازی گردید.

ما مردها

والله ما بی‌احساس نیستیم،
فقط حرفش رو نمی‌زنیم.

قورباغه‌ام را قورت داده‌ام

چشم قلمبه دارم،
یک دلِ گنده دارم.

پدافند غیرعامل

شلوغ بود. جمعِ بچه‌ها، جمع بود و اتاق را روی سرشان گذاشته بودند. تلویزیون؛ روشن بود و اخبار پخش می‌کرد. خبری خواند در مورد احتمال حذف دوره‌ی راهنمایی از مدارس. مثل همیشه‌ی ما، موافق و مخالف شروع کردند به اظهارنظر و بررسی کارشناسی و در همین حین، یکی پرسید: «اصلاً چرا دوره‌ی راهنمایی رو گذاشتند؟»
از دهنم پرید: «تا ... بچه‌ها نذارند!»
جلسه، علناً از رسمیت خارج شد. خندیدند و دست انداختند و مسخره کردند. مجبور شدم بروم بالای منبر:
«ببینید عزیزان من! قبلاً دو دوره‌ی شش‌ساله داشتیم: ابتدایی و متوسطه. سال‌آخری‌ها، تو سن بلوغ بودند و سر و گوش‌شون می‌جنبید. سال‌اولی‌ها هم نورس بودند و ترگل ورگل و البته چشم‌وگوش‌بسته و چون در این مملکتِ قربونش برم، شاهدبازی همیشه رونق داشته، بچه‌ها، همّت می‌کردند که این چراغ رو روشن نگه دارند، به هم‌این خاطر اومدند با تشکیل مقطع راهنمایی، هم‌سالان رو دور هم جمع و صید رو از تیررس صیّاد دور کردند تا از ازدحام پشت دست‌شویی مدارس کاسته بشه. بله دوستان، دلیل واقعی‌ش هم‌اینه ولی چون روشون نمی‌شه، توی اساسنامه و ماده، تبصره قانون می‌نویسند: برای کشف استعدادها و هدایت آنها در مسیر صحیح!»
یکی پرسید «پس چرا می‌خوان برش دارند؟»
«تو عصر تکنولوژی همه چی آسون شده از جمله دختربازی. فون‌بوک موبایل پسرا رو نگاه کن. روی حرم‌سرای فتح‌علی‌شاه رو سپید کرده، خب دیگه این روزها با ایران‌رادیاتور کی می‌ره تو غار؟!»
آن که در جمع از همه عاقل‌تر بود مانند یک سفیه نگاهم کرد و گفت: «تو کی می‌خوای از این نگاهِ اروتیک به مسایل دست برداری؟!»