با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

عاشق تلخی انتهای عشقم

• گذشته رو فراموش کن.
•• بی‌انصاف! نمی‌تونم.
• پس آینده‌ای رو که می‌خواستیم با هم بسازیم فراموش کن.

که می‌دانست

• هم دوستم داشت هم از من مى‌ترسید... تا این که رهام کرد.
•• چرا؟
• چون ترسش بیش‌تر بود.
•• مى‌ترسید؟ از چی؟
• مى‌گفت زیاد مى‌دونى. مى‌گفت مردها به خودى خود ترسناکند چه برسه به این که زیاد بدونند.

اون نرگس‌های آخر مجلس، دست

از آن اول‌ها تا حالا که توی ماشین به این ترانه گوش می‌کنم صدها خواننده‌ی حرفه‌ای و آماتور در استودیو و استیج و جشن عروسی خوانده‌اند:
«ترمه و اطلس بیارید تا بپوشونم تنش
سینه‌ریزی از جواهر بندازم بر گردنش»
همیشه‌ی تاریخ، این شاعرها خودشیرینی خانم‌ها را می‌کردند.
ترمه؟! اطلس؟! سینه‌ریز جواهر؟!
یکی برای ما یک جوراب هم نمی‌خرد!
تفو چرخ گردن، تفو!

آن‌جا که خون می‌ایستد

بیا و یک نشانه روی تنم بگذار.

نه در باده‌نوشان، صفا دیده‌ام

با یک اشتباه، زیرِ میزِ بازی زدن؛ کار مست‌های کافه‌ست.

ها کردن

او؛ مرا رها کرد، به رهایی رسید،
من؛ به تنهایی رسیدم.

تماشاگران بدون بلندگو

نه به آن بدبختی هستیم که صدای امریکا می‌گوید نه به این خوش‌بختی که صداوسیما نشان می‌دهد.

روشن‌روان

واقعاً هیچ راهی به‌تر از چاپ مجلّات روی کاغذ گلاسه برای شیک و به‌روز بودن نیست؟
زیر نور، اذیت می‌کند خب!

گزیده‌ی کتاب تسخیرشدگان

گزیده‌ی کتاب «تسخیرشدگان (جن‌زدگان)»
نوشته‌ی «فئودور داستایوسکی»
ترجمه‌ «علی‌اصغر خبره‌زاده»
نشر «نگاه»



صفحه‌ی 213
«آن‌چه در قالب نثر، گستاخی و بی‌ادبی جلوه می‌کند، شعر می‌تواند توضیح دهد و بیان کند.»

صفحه‌ی 263
محقق شده که علت اصلی ناراحتی و درد و رنج این قبیل اشخاص که ناگاه ... به جمع سرشناسی راه می‌یابند، دست‌های آنان است که نمی‌دانند آن را به طرزی شایسته کجا قرار دهند.

صفحه‌ی 301
یک درد و رنج واقعی و حتمی امکان دارد که یک آدم ترسو و سطحی را گاهی به یک آدم مصمم و ثابت‌قدم بدل کند، البته مدتش کوتاه است؛ وانگهی دیده شده است که ابلهان، بر اثر درد و رنج واقعی و حقیقی، فرزانه شده‌اند، مسلّم باز هم برای مدتی کوتاه؛ این خاصیت درد و رنج است.

صفحه‌ی 324
«ابداً مایل نیستم که با بدگویی از خویشتن، دیگران را به ستایش خویش وادار کنم.»

صفحه‌ی 347
«انسان بدبخت است، چون که نمی‌داند که خوش‌بخت است: تنها به این علت و بس. اساس مطلب هم‌این است، هم‌این! کسی که به این نکته پی ببرد بی‌درنگ خوش‌بخت خواهد شد!»

صفحه‌ی 738
«خوش‌بختی فراوان را برای شما آرزو نمی‌کنم! بسیار کسالت‌بار است.»

آزار

«آزادیِ بیان» هست،
«آزادی پس از بیان» نیست!

دم شاه‌چراغ زیر چل‌چراغ

وقتی «فریدون آسرایی» با آن صدای مخملی، ترانه‌ای با لهجه‌ی نرم شیرازی بخواند، چه شود!

دریافت «خوب کردی» با صدای «فریدون آسرایی»

آهنگ مالِ آلبوم اوّل خواننده است؛ هم‌آن که در خارج از کشور خواند، قبل از این که بیاید ایران و با «آهای خوشگل عاشق» هیاهو کند.

پسرا موشَن

• همیشه گفته‌ام، باز هم می‌گم: این دخترا خیلی گناه دارند!
•• چرا؟
• چون ما رو می‌خوان!

ظنِّ زن

• متأسفم، اصلاً فکر نمی‌کردم این جوری باشی!
•• تند نرو جانم! نه به اون خوبی هستم که قبلاً فکر می‌کردی نه به این بدی که حالا فکر می‌کنی.

یه نَه بگو، نُه ماه به دل نکش

• ؟
•• نععع!
• چه نَهِ زشتی گفتی.
•• نَهِ قشنگ نداریم، «نَه»‌ها؛ همه‌شون زشت‌ند.


پی‌نوشت: عنوان، هیچ ربطی به متن ندارد!

قلم از دستت افتاد

به «شروه» علاقه‌مندم خاصه این که بی هم‌راهی ساز باشد، چه آن  که «شروه» به تنهایی نیز تأثیرگذار است. و خاصه‌تر آن که زنانه باشد چون کم است و نایاب و اگر تصویری باشد که درّه‌ی نادره است.
کلیپی پیدا کردم به نام «کنیزو» از شروه‌خوانی زنی روستایی در محفلی خانوادگی. حالا نام شروه‌خوان است یا نه؟ نمی‌دانم. به نوع پوشش و لهجه‌اش (ق را ک تلفظ کردن) می‌خورد که اهل روستاهای مرکزی یا نوار ساحلی استان بوشهر باشد.
کوتاه این که «کنیزو» در این کلیپ کوتاه و ناقص، دلی می‌خواند و سوزناک. هر بار که دل‌تنگ می‌شوم و هوس «شروه» می‌کنم با شنیدن صدای خام، تعلیم‌ندیده ولی مصیبت‌زده‌اش به گریه مجال حضور می‌دهم. گریه‌ی داغ‌داران، داغ بر دل دیگران می‌نهد.


کنیزو