النگو از نشانههای ویژه زنان منطقهی ماست. شهری و روستایی هم ندارد. یک طراح لباس سینمایی برای خلق یک زن جنوبی حتماً باید النگو دستش کند تا شخصیتش واقعی و باورپذیر از کار درآید.
کلاً نسوان ما در کنار علاقه و استفادهی افراطی از طلا، النگو را بیشتر از دستبند و تکپوش و زنجیر و امثالهم دوست دارند و دست میکنند. به هماین دلیل است که ویترین طلافروشها لبالب از النگوهای جورواجور است. ضخیمِ قدیمیپسند و ظریفِ جوانپسند.
النگوها را به زور جوراب، دست میکنند و سختتر از درآمدن جان از بدن، از دست خارج میکنند! هماین است که با لباس خانگی و مجلسی و اداری و بیرونی، سِت است. (باید سِت شود!)
لذا مثلاً اگر سر جلسهی آزمون ارشد، مچ تا آرنج دختری مداد به دست را غرق طلا دیدید نباید تعجب کنید. آن خانم همراهش در بیرون ساختمان که جای خود دارد، چون اینجا بندر است!
اگر در یک شهر غریب، در خیابان، مرکز خرید یا رستوران، خانمی النگوبهدست را ببینم، مطمئن میشوم که به طور عام، جنوبی و به طور خاص، بندریست. حتا اگر به مدرنترین شکل ممکن، آرایش کرده و لباس پوشیده باشد.
پینوشت یک. هر قاعدهای استثناء دارد. پس نیایید این زیر با من یکیبهدو کنید که: «نه اینطور نیست، نمونهاش خودم که...»
پینوشت دو. حالا که اینها را برای شما مینویسم اطرافیانم را در نظر میآورم و میبینم که بلااستثناء همگی النگوپوشند: مادربزرگم، مادرم، خواهرم و دختر کوچکش، خواهر نوجوانم، خالهها و عمهها و... کوچک و بزرگ، فقیر و غنی، مجرد و متأهل.
این عکس در صفحهی اینستاگرامم، شاهدی کوچک برای این ادّعا. پینوشت سه. جنوبی بود ولی بندری نبود. برای اولین بار شش حلقه النگو خریده بود. از شدت خوشحالی، خوشاخلاقتر شده بود. مرتب نشانم میدادشان و میپرسید: «قشنگ نیست؟!» و من ساعتی شصت بار تأیید میکردم: «آره، خیلی قشنگاند!»
پینوشت چهار. مادرم دوازده (دوجین؟) النگوی ۲۱ عیار کویتیِ قدیمی دارد. از آنها که در خانواده هی از مادر به دختر، دست به دست به ارث میرسد. از وقتی هم در جوانی دستش کرده تا حالا درنیاورده.
وقتهایی که از کنارم رد میشود بدون اینکه ببینمش از صدای جیلینگجیلینگ النگوهاش میفهمم که اوست.
پینوشت پنج. گوش کنید به یاد قدیمها: