تلاوتهای ذهنی یک خود نسل سوختهبین
تلاوتهای ذهنی یک خود نسل سوختهبین
ترانههای بندری که معرّف حضور هستند، چه آن فولکلورهای قدیمی که سینه به سینه جلو آمدهاند و چه آن تازهسازهای اینترنتنشین پر هستند از اصطلاحات و کلمات نامفهوم و مندرآوردی.
از قبیل: هلل یوس، اوفی اوفی، هله دان و... که چون نیست شاعرشان معلوم نیست ما را که یعنی چه؟!
اکثر این ترانهها وزن و قافیهی درستی ندارند، همآن کلمات مفهومشان هم عمق و معنای آنچنانی ندارند و ادعایی هم ندارند. جامعهی مخاطبش را میشناسد و هدفش تکاندن قرهای محبوس در کمر آن وسطیهای مجلس است!
شاعر با کلمات ساده و عامیانه کارش را راه انداخته است و لذا انتظار دیدن ترکیبها و توصیفهای درخشان را نباید داشت.
حالا میان این بزن و بکوبها، ترانهای دارد «سندی» که با «کیش و کیش، امّلیلا» شروع میشود. حالا املیلا چه ربطی به کیش دارد باید از خود جناب آذر پرسید! مصراعی در این ترانه هست که به نظرم یک سر و گردن از بقیهی ترانههای اینچنینی بالاتر است.
مصرع اول که مثل همیشه بند تنبونیست: «آماده بکن جهاز مهازُ»
لحظهی طلایی اینجاست: «سر سفرهی عقد بذار تو نازُ»
به جرأت میگویم که ترانهسرای محترم هنگام سرایش این مصرع در اوج آمادگی جسمی و روحی بوده و به سقف تواناییهای شاعریاش رسیده و در ادامهی ترانه به خود همیشگیشان هبوط کردهاند.
مصرع را دوباره تکرار و تجسم کنید:
ناز به مثابهی یکی از تزیینات سفرهی عقد.
پینوشت: این هم لینک دریافت ترانه.