با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

هر روز آقا خرگوشه

اگر بخواهم یک نمونه‌ی عینی از وجدان کاری بیاورم دست‌تان را می‌گیرم و می‌برم بوشهر، نبش آن وری دانشگاه خلیج فارس و عروسک‌پوش فست‌فود رافایل ۲ را نشان‌تان می‌دهم. از همین‌ها که دم در اغذیه‌فروشی‌ها، هر رقص و ژانگولری درمی‌آورند تا مشتری گرسنه را ترغیب به ورود کنند.

بله، می‌دانم که کار، عار نیست ولی در اندرون‌مان می‌دانیم که کار سطح پایینی‌ست و طبعاً حقوق خوبی هم نمی‌گیرد ولی... هر وقت رفتم این بنده‌ی خدا را دیدم که در سرما و گرما و شرجی بندر، مشغول بازی و خنداندن بچه‌هاست. با تمام وجود کارش را انجام می‌دهد گویی که عاشق این کار است. آقا خرگوشه‌ی ما با لحن کودکانه با بچه‌ها حرف می‌زند، بغل‌شان می‌کند، عکس یادگاری می‌گیرد و برای بچه‌های بغلِ مادر توی ماشین‌های عبوری دست تکان می‌دهد. حتا آن‌هایی را که ترسیده‌اند ناز و نوازش می‌کند که نترس نترس کارت دارم من خرگوشم و بی‌آزارم.

چند باری خواسته‌ام جلو بروم و بابت این حس مسوولیت از او تشکر کنم ولی هجوم اطفالی که محاصره‌اش کرده‌اند اجازه نداد.

پی‌نوشت یک: عکسش را ندارم، هر وقت گرفتم این مطلب را ویرایش می‌کنم.
پی‌نوشت دو: یک شب چند متر آن طرف‌تر، باب اسفنجی فست‌فود بغلی از فرط بیکاری و خلوتی، از زیر لباس مشغول خاراندن بیضتین بود!

سرزمین آفتاب تابان

از نرم‌افزارهای هواشناسی فقط برای تشخیص روزهای بارانی استفاده می‌کنم، همین و بس. یعنی عملاً بیش از نصف سال، اَپ هواشناسی تبلت بلااستفاده افتاده و فقط حافظه و پهنای باند اشغال می‌کند.
آخر این‌جا همه‌ش آفتاب است و آفتاب است و آفتاب. این همه آفتابی، پیش‌بینی می‌خواهد مگر؟

بار دیگر، بندری که دوست داشتم

بندرحماد امروز را که می‌بینم یاد آشوراده می‌افتم.
خوب است که با راه ماشین‌رو، خانواده‌ها می‌توانند این عضو نادیده‌ی شهر را کشف کنند، در چند قدمی ساحل، درخت ببینند، شهر را به شکل نقطه‌چین چراغ‌ها تماشا کنند، دریا را با طعم سکوت و خنکا بچشند ولی...
با آن نورافکن‌ها و سکوها و سرویس‌ها، حماد، بکارتش را از دست داده. شده چیزی شبیه جنگل عامری‌؛ مصنوعی و دست‌ساز.

پی‌نوشت: این مطلب قبل از آلوده شدن خاک ساحل به خون، نوشته شده است.





عکس‌ها: اینستاگرام عبدالرضا قره‌باغی

کار آسانی نبود

رستوران سنتی «شرزه» روبه‌روی حمام وکیل، اجرای موسیقی زنده داشت. خواننده همراه سنتور و تنبک، «شب به گلستان تنها» را می‌خواند. زن و مردی در سنین اوایل میانسالی وارد شدند. مرد، قیافه تیپیکال یک شرکت نفتی را داشت؛ عینک طبی، پیراهن آستین‌کوتاه، ریش اصلاح شده و یک سبیل به اندازه. زن هم که سادگی و کم‌آرایشی زنان شهرستانی را داشت در بدو نشستن، با موبایل صفحه بزرگش مشغول فیلم‌برداری از گروه موسیقی شد.
تا این‌جا که یک صحنه عادی در چنین اماکن و فضایی بود، سرم را برگرداندم و حواسم معطوف جاهای دیگر شد. نوازنده‌ها ریتم را عوض کردند و آوازه‌خوان ترانه‌ی دیگری را شروع کرد:
«ای از عشق پاک من همیشه مست
من تو را آسان نیاوردم به دست»

این بار که نگاه‌شان کردم زن داشت گریه می‌کرد. بی آن‌که موبایل را رها کند آرام اشک می‌ریخت. با یک دست فیلم می‌گرفت و با دست دیگر اشک‌ها را پاک می‌کرد. سریع برگشتم سمت آقا تا واکنش او را ببینم. مرد آرنج‌ها را روی میز گذاشته و دست‌ها را در هم قلاب کرده، تلاش می‌کرد بی‌تفاوت جای دیگری را نگاه کند.
«بارها این کودک احساس من
زیر باران‌های اشک من نشست»

در همین حین تلفن خانم زنگ خورد. جواب داد و باز هم اشک می‌ریخت. این بار انگار جنس اشک‌ها فرق می‌کرد. لبخند کمرنگی چاشنی صورتش شده بود. و اما اشک‌ها و امان از رسانایی اشک‌ها. مرد دیگر طاقت نیاورد. تسلیم شد، عینکش را بالا زد و زیر چشم‌‌ها را مالید.
«در دل آتش نشستن، کار آسانی نبود
راه  را  بر اشک بستن، کار آسانی نبود»

مرغ خیال را از قفس آزاد کردم و قصه‌ی زندگی‌شان را ساختم. چه خاطره‌ای با این ترانه دارند؟ چرا همذات‌پنداری می‌کنند؟ نکند برای رسیدن به هم سختی‌ کشیده باشند؟ نکند... راستی بچه‌ای که باید الان داشته باشند و نیست کجاست؟
«در به دست آوردنت، بردباری‌ها شده، بی‌قراری‌ها شده، شب‌زنده‌داری‌ها شده
در به دست آوردنت، پایداری‌ها شده، با ظلم و جور روزگار، سازگاری‌ها شده»

شاید دیگران مخالف ازدواج‌شان بوده‌اند. مانع‌ تراشیده‌اند. نه گفته‌اند. شاید همین سنگ‌اندازی‌ها باعث شده که آخر جوانی به هم برسند و حالا در این سن و سال، سر یک قرار «دو نفره» آمده‌ باشند.

دانلود ترانه‌ی «عشق پاک» با صدای «اکبر گلپایگانی»

خانوم! فریبش رو نخور

راوی و زاویه‌ی روایت در این ترانه منحصربه‌فرد است. (لااقل تا جایی که من از ترانه‌های پارسی شنیده‌ام)
خواننده؛ معشوقه‌ی سابق خیانت‌دیده است که به جای ناله و نفرین و شکایت، در حال نصیحت و انذار معشوقه‌ی تازه‌ی حضرت آقاست.
این که روزی سر من جایی بود که الان سر توست و مواظب باش کلاه سرت نرود و با بوسیدن یار بی‌وفا این قدر دل بنده را نسوزان و این صحبت‌ها.

دانلود ترانه «حواسش به منه» با صدای «فرحناز»