با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

سلفریتی

دیگر از ستاره‌ها امضاء نمی‌گیرند،
سلفی می‌گیرند.

نام‌نامه‌ی عشاق

توی آرایش‌گاه زنانه کار می‌کرد. می‌گفت: زن‌ها که می‌نشینند زیر دستم، موبایل‌‌شان را می‌گذارند روی میز. زنگ که می‌خورند اسم تماس گیرنده‌ها را می‌بینم و کلّی می‌خندم. بیش تر خانم‌ها، شماره‌ی شوهرها، نامزدها و دوست‌پسرهای‌شان را با اسامی لوسی ذخیره می‌کنند. عسلم، جیگرم، گلم، عشقم، نفسم، همه زندگیم و... همه هم با میم مالکیت چسبان! شما مردها چی؟

پی‌نوشت یک: موبایل دوستی را کندوکاو می‌کردم. بیش‌تر تماس دریافتی و ارسالی‌ش با مخاطبی بود به نام عزیز دیلمی. پرسیدم: این کیه؟ چه صنمی با تو داره؟ من دیلمی‌ها رو می‌شناسم هم‌چین کسی ندارند.
جواب داد: بابا! شماره‌ی نامزدمه، عزیز دلم. فقط دو تا یاء بهش اضافه کردم.

پی‌نوشت دو: موبایلش را داده بود دستم که نرم‌افزارش را به روز کنم. آواتار واتس‌آپش عکس خودش بود با پسرش. در نیم‌ساعتی که گوشی پیشم بود «عروسک» چهار بار تماس گرفت.

آرزوهای خاص من برای ایران

یک. بلندتر شدن میانگین قدی ایرانیان (بالای ١٨٠ سانتی‌متر)
دو. اتصال همه‌ی شهرهای ایران به راه‌آهن سراسری