با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه

«... ایده‌ی درست و حسابی برای نوشتن ندارم.»
خسرو پیشنهاد می‌دهد «این ایده چه‌طوره؟ بر اساس عادت‌های بد خودت یه شخصیت خلق کن.»
اولین موردی که به ذهنم می‌رسد این است که خیلی سهل و سریع می‌توانم یک موقعیت ساده و عادی را به شرایط پیچیده‌ی استرس‌زا تبدیل کنم. مثلاً وقتی توی اتوبوس می‌نشینم و صندلی بغلی‌ام خالی است، هر لحظه با ترس و اضطراب منتظرم که آقایی در کمال احترام از من بخواهد در صورت امکان روی صندلی دیگری بنشینم تا او خانمش روی صندلی من بنشینند، یا دلواپس می‌شوم که پیرمرد خمیده یا آقایی بچه‌به‌بغل سوار شود و مجبور شوم جایم را به او بدهم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد