با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه

«هر رابطه‌ی جدیدی که شروع می‌کنی، فکر می‌کنی این یکی یه‌ کم از مردهای دیگه بهتره، اما یه کم می‌گذره می‌بینی اشتباه کردی... آخر به این نتیجه می‌رسی که مردها عین همن. خدا فقط برای این قیافه‌هاشون رو متفاوت خلق  کرده که زن‌ها بتونن اون‌ها رو از هم تشخیص بدن.»
شانه‌ای بالا می‌اندازم؛ «مرد ایده‌آل زن‌ها باید قهرمان باشه. عصر قهرمان‌ها هم خیلی وقته سر اومده، البته قهرمان‌هایی که بخوان فقط واسه یه زن قهرمان باشن.»
«یعنی دنبال عشق افلاطونی می‌گردی؟»
«ای بابا، عشق افلاطونی که الکیه... هیشکی برای عشق افلاطونی یه رابطه رو شروع نمی‌کنه، ازدواج نمی‌کنه.»
«اگه این جوری فکر کنی کل قضیه می‌شه واسه یه چیز.»
«بستگی داره طرفت چیز رو به چشم چاشنی ببینه یا غذای اصلی؟»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد