با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

آنا گاوالدا، دوستش داشتم، ترجمه ناهید فروغان، نشر ماهی

دوست دارم با تو باشم، چون در کنارت احساس کسالت نمی‌کنم. حتی وقتی با هم حرف نمی‌زنیم، حتی وقتی پیش هم نیستیم، احساس کسالت نمی‌کنم. هرگز احساس کسالت نمی‌کنم. فکر می‌کنم علتش این است که به تو اعتماد دارم. حرفم را می‌فهمی؟ هر چیزی را که در تو می‌بینم و هر چیزی را که نمی‌بینم دوست دارم. البته عیب‌هایت را می‌شناسم. اما به نظرم محاسن من و معایب تو مکمل هستند. تو از یک چیزی می‌ترسی و من از چیزی دیگر. حتی خباثت‌هایمان با هم جورند! تو بهتر از چیزی هستی که نشان می‌دهی و من برعکس.

صفحه 160

نظرات 1 + ارسال نظر
ع.پ (رهگذر) چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت 07:50

داداش عزیزم سلام.
سپاس بابت تبریک .
نیستی
نمی نویسی
جای دیگه ای می نویسی بگو تا بخونم.
لذت می برم از خوندنت

سلام
قربانت شوم
همین جا هستم برادر، نمی نویسم چون حرف خاصی نیست. برای تعطیل نشدن این جا هم گه گاهی گزیده کتابی پست می‌کنم.
خوش باشی
همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد