جای کشتی در بندر، امن است. اما جای کشتی در بندر نیست.
...
انتظار نداشتم در کتاب طنزی، چنین جملهای را ببینم. تصور کردم جمله قصاری است که از زبان یکی از شخصیتهای داستان نقل شده. در اینترنت جستوجو کردم و مشابهش را نیافتم. پس به اسم خود نویسنده، سند زدم. خوشم آمد شاید چون اشاراتی دارد که در جغرافیای زیسته من آشناست.
«چرا فکر میکنی چیزای عجیبغریب واسه مردم جذابه؟ قصههای فانتزی و سوررئال رو فقط کسایی مینویسن که تخیل خوبی دارن، اما نویسندهی خوبی نیستن... از توصیف یه موقعیت ساده و معمولی که برای همه آشناست عاجزن، برای همین دربارهی چیزایی مینویسن که تماماً ذهنیه.»
وقتی روزبه پرسیده بود به جای نوشتن داستان چه کار کند، گفته بود: «برو تدریس کن، تو برای بحثهای تئوریک سواد و مطالعاتت خوبه. از قدیم گفتن کاری رو که نمیتونی انجام بدی آموزش بده.»