-
تو دنیای سردم
جمعه 17 اسفند 1403 11:18
مریم میگفت پسرک توی شلوغی جمعیت ما را گم کرد. ما او را میدیدم ولی او نمیدید. گفت از دور نگاهش میکردم. یک لحظه ایستاد، دور و برش را نگاه کرد و چهره آشنایی ندید، ترسید، بغض کرد، لب برچید و گریه کرد. دلم آتش گرفت، دویدم بغلش کردم. خواستم بگویم منِ 44 ساله، فرقی با این پسر 3 ساله ندارم. الی الابد مثل یک بچه از رُعب...
-
قناری خوب نمیخونه
پنجشنبه 24 اسفند 1402 15:09
مادربزرگ یکی از آشناها فوت شد. بعد از یک عمل جراحی به هوش نیامد. قرار شد شناسنامه مرحومه را به دست بچههایش در بیمارستان برسانیم تا مراحل صدور گواهی فوت و ترخیص طی بشود. شناسنامه را گرفتیم، متولد 1314 بود. توی پارکینگ بیمارستان، منتظر پسرش ایستاده بودم، مرد میانسالِ قدبلندی با ظاهر و لباسی آراسته آمد. غمگین ولی آرام...
-
سنگ کاغذ قیچی، آلیس فینی، سونیا سینگ، نشر کتاب مجازی
پنجشنبه 23 شهریور 1402 13:09
آرزوها مثل پیراهنهای ویترین فروشگاهها هستند؛ به نظر زیبا میرسند، ولی گاهی اندازهات نیستند. بعضی بیش از حد کوچکند و برخی بیش از حد بزرگ. خوشبختانه مادرم به من خیاطی یاد داد و حالا آرزوهایم هم میتوانند اندازهام شوند؛ دقیقاً عین پیراهنها.
-
سنگ کاغذ قیچی، آلیس فینی، سونیا سینگ، نشر کتاب مجازی
چهارشنبه 22 شهریور 1402 12:45
چیزهایی که ما را تعریف میکنند، به ندرت انتخاب خودمان هستند.
-
خوش به حال زندهها
سهشنبه 1 فروردین 1402 10:26
بهار آمد، پریشانباغ من افسرده بود اما به جو باز آمد آب رفته، ماهی مُرده بود اما
-
حلِّ تمرین
پنجشنبه 13 بهمن 1401 09:28
شناخت اولیه فهم یک مساله را تأیید میکند ولی تحکیم نمیکند.
-
ایام و لیالی
دوشنبه 14 آذر 1401 18:13
خواجه نصیرالدین طوسی که در قلاع اسماعیلیان همچون زندانی سیاسی نگاهداری میشده در این مدت از جمله کارها که انجام داد شرح کتاب «اشارات» ابنسینا است، در مقدمه این کتاب میگوید: بیشتر این کتاب را در حال سختی نوشتم که سختتر از آن ممکن نباشد و اغلب آن را در روزگاری پریشانی فکر نگاشتم چنان...
-
آخرین خدمت شرلوک هولمز، داستان جعبه مقوایی، آرتور کانن دویل، نوید فرخی
چهارشنبه 25 آبان 1401 09:13
«حقیقت ماجرا همین بود. میتوانید مرا دار بزنید، یا هر بلایی سرم بیاورید، اما نمیتوانید طوری مجازاتم کنید که الان مجازات شدهام. امکان ندارد پلکهایم را روی هم بگذارم و صورت آن دو را نبینم. با همان نگاهی به سراغم میآیند که در مه به من زل زده بودند. آنها را سریع کُشتم، اما آنها دارند مرا آرامآرام میکُشند. اگر یک...
-
پت و مت
جمعه 13 آبان 1401 21:23
آدمهای همشکل، ضعفهای مشابه هم دارند و در صورت بروز چالشی مرتبط با این ضعف، هیچکدام نمیتوانند مشکل را رفع کنند. متضاد بودن همیشه بد نیست. گاهی فرصت است.
-
خونخواهی، مایکل کانلی، حمیده رستمی
یکشنبه 1 آبان 1401 09:04
• اونا جسد سه نفر دیگه رو حدود پنج کیلومتر دورتر (توی دریا) پیدا کردن. وسط ناکجاآباد. جایی که قایقرونها بهش میگن مأوای شیطان. اجساد اونجا بود. یارو هر بلایی بگی سرشون آورده بود. بعد اونا رو بسته بود به بلوکهای سیمانی و برده بودشون اونجا، در حالی که هنوز زنده بودن، و همون طوری خفه شدن. •• اوه، خدایا. • اون روز...
-
خونخواهی، مایکل کانلی، حمیده رستمی
پنجشنبه 28 مهر 1401 11:32
• حدود دوازده سال توی همون قایق زندگی کرد تا اینکه مریض شد و ما، منظورم اینه که من، چون فقط من بودم، بردمش بیمارستان شهر. اون همینجا مرد. در «لانگ بیچ». •• متأسفم. • خیلی وقته ازش گذشته. •• نه برای تو. «مککیلب» به او نگاه کرد و گفت: این صرفاً چیزیه که وقتی زمانش برسه، هر کسی میفهمه. اون میدونست هیچ فرصتی نداره و...
-
رنگ آفتاب رو بپرس
یکشنبه 24 مهر 1401 10:54
آخرین ستاره باش صبح پا شو خورشید رو ببین
-
خونخواهی، مایکل کانلی، حمیده رستمی
پنجشنبه 14 مهر 1401 08:32
او زنی جذاب و در اوایل سی سالگی بود، در سنی خوب یا به عبارتی بسیار جوانتر از «مککلیب». به نوعی به نظرش آشنا میآمد، اما نتوانست او را به جا بیاورد. حسی بهاش دست داد انگار او را جایی دیده است. جرقهی آشنایی به همان سرعت هم رنگ باخت و او متوجه شد اشتباه کرده است و آن زن را نمیشناسد. او چهرهها را فراموش نمیکرد و...
-
نور پنهان - مایکل کانلی - قاسم کیانیمقدم
دوشنبه 11 مهر 1401 16:29
موهای قهوهای کمرنگ داشت که رگههای روشنتری هم وسطش بود و میگفت آنها را خودش در آرایشگاه درست کرده. البته لبخندش چیز دیگری بود. تمام صورتش را میگرفت و به دیگران هم سرایت میکرد. میدانستم که با او بودن به معنای روز و شب تلاش کردن برای نگه داشتن آن لبخند بود. و مطمئن نبودم این کار از من ساخته باشد.
-
طنین سیاه، مایکل کانلی، فرناز گنجی و محمدباقر اسمعیلپور
چهارشنبه 30 شهریور 1401 12:09
کار تحت نظر گرفتن یک محل، آفت جان خیلی از کارآگاهان بود. اما «بوش» در طول پانزده سالی که توی این کار بود هیچوقت این کار را مایهی دردسر ندانسته بود. در واقع، خیلی وقتها که همکار خوبی کنارش بود، از این کار لذت هم میبرد. او همراه خوب را از روی صحبت نکردنش، نه از روی حرف زدنش، تعیین میکرد. وقتی که نیازی به صحبت کردن...
-
درندهی باسکرویل، آرتور کانن دویل، مژده دقیقی
یکشنبه 27 شهریور 1401 14:19
بد به حال مردی که هیچ زنی بر مرگش نگرید.
-
ابدیها - فیلیپ کی. دیک - پیمان صارمی، الهام حقپرست
پنجشنبه 27 مرداد 1401 16:53
من همیشه در داستانها و رمانهایم به دنبال این سوال بودم که «واقعیت چیست؟» به امید روزی که جوابش را بیابم... سالها گذشت و من سی رمان و بیش از صد داستان نوشتم. ولی هنوز نتوانستم بفهمم که واقعیت چیست. روزی دختر دانشجویی در کانادا برای مقاله فلسفیاش از من خواست که واقعیت را برایش تعریف کنم. او فقط تعریفی یکجملهای...
-
ابدیها - فیلیپ کی. دیک - پیمان صارمی، الهام حقپرست
جمعه 14 مرداد 1401 01:08
در تیمائوسِ افلاطون خدا جهان را خلق نکرده؛ آنطور که خدای مسیحیان کرده است. او فقط آن را پیدا کرده. جهان در بینظمی کامل بوده است و خدا آن را از آشفتگی به سمت نظم آورده.
-
True Detective
پنجشنبه 6 مرداد 1401 03:43
آدمهایی که نصیحتم میکنند، به نظرم دارند با خودشان حرف میزنند.
-
جزیره شاتر، دنیس لهین، کوروش سلیمزاده
دوشنبه 30 خرداد 1401 10:57
زمان برای من چیزی جز چند نشان لای کتاب نیست که برای جلو و عقب رفتن در لابهلای متن زندگیام به کار میبرم. برای بازگشت دوباره و دوباره به...
-
غریبهای در شهر، لی چایلد، محمد عباسآبادی
یکشنبه 29 خرداد 1401 08:01
• چرا باید حرفت رو باور کنه؟ •• آدم مذهبیایه. به باور کردن چیزایی که آرومش میکنن عادت داره.
-
بیست هزار فرسنگ زیر دریاها - ژول ورن - محمد نجابتی
یکشنبه 25 اردیبهشت 1401 13:15
توصیف من از این همسفر شجاع با نگاهی است که اکنون به او دارم. ما حالا دوستانی قدیمی هستیم و رفاقتی جاودان به مستحکمترین شکل ممکن ما را به یکدیگر پیوند داده. «ند» عزیز! آرزو میکنم صد سال دیگر زنده باشی تا بیشتر به یادت باشم.
-
بازگشت - بلیک کراوچ - رضا حسینی
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1401 15:09
شاید فقط با تحلیل رفتن قوای جسمانی نیست که آدم احساس میکند دارد پیر میشود. شاید همین از دست رفتن عزیزان است که آدم را پیر میکند. وقتی کسانی که بیش از همه دوستشان داشتهای و هویت تو را ساختهاند و دنیایت را تعریف کردهاند، میگذارند و میروند، در خود فرو میروی و در سکوتی که روزبهروز بیشتر گلویت را میگیرد، به سوی...
-
بیست هزار فرسنگ زیر دریاها - ژول ورن - محمد نجابتی
چهارشنبه 21 اردیبهشت 1401 13:33
اولین حسی که از دیدن دریا به آدم دست میدهد غرق شدن است.
-
بازگشت - بلیک کراوچ - رضا حسینی
سهشنبه 20 اردیبهشت 1401 13:29
زندگی چیزی جز یک خداحافظی طولانی با کسانی که دوستشان داریم نیست.
-
آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود
پنجشنبه 8 اردیبهشت 1401 15:49
ساعت دو نیمهشب دوباره به کاترین زنگ زد و از خواب بیدارش کرد. - باز چی شده؟ -- من تو دفترم هستم، یه نگاهی به یادداشتهات انداختم. گفتی همهی زنهای گمشده متأهل بودن، فکر کنم این یه معنایی داره. - چه معنایی؟ -- نمیدونم. میخواستم وقتی دارم اینو به یه نفر میگم صدای خودم رو بشنوم تا بفهمم احمقانه به نظر میآد یا نه. -...
-
آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود
سهشنبه 6 اردیبهشت 1401 15:21
تا اینجا از او خوشش آمده بود، اما میتوانست نظرش را عوض کند. همیشه دلش میخواست به دیگران برای ورود به لیست سیاهش فرصت دوباره بدهد.
-
آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود
دوشنبه 5 اردیبهشت 1401 14:52
در جوانی فکر میکرد حافظهی بد یک ضعف است، حالا که بزرگتر و باتجربهتر شده بود دیگر این طور فکر نمیکرد.
-
چرنوبیل - دیوید اریک نلسون - شهربانو صارمی
یکشنبه 4 اردیبهشت 1401 16:24
آکسانا میگفت: «وقتی مُردم در گورستان دفنم نکنید، از گورستان میترسم، آن جا فقط مردهها و کلاغها هستند. مرا در مزرعه خاک کنید.»
-
چرنوبیل - دیوید اریک نلسون - شهربانو صارمی
شنبه 3 اردیبهشت 1401 11:05
خانم به من بگو اگر به دنیا نمیآمدم چه میشد؟ آن وقت کجا بودم؟ آسمان بودم؟ توی یک سیارهی دیگر؟