-
منطقه مرده، استیفن کینگ، سما قرایی، نشر قطره
سهشنبه 16 بهمن 1397 10:17
و تمام این کارها را میکند چون راحتتر از فکر کردن است، فکر کردن واقعاً خستهکننده بود، مخصوصاً وقتی تنها چیزی که برای فکر کردن داری خودت و عشق از دست رفتهات است. خیلی خستهکننده.
-
منطقه مرده، استیفن کینگ، سما قرایی، نشر قطره
سهشنبه 16 بهمن 1397 10:13
مرد خیلی خوبیه، بامزهست، راحت میشه باهاش کنار اومد، هیچ وقت ناراحتت نمیکنه. اما مگه عشق فقط همینه؟ یعنی همین چیزها کافیه؟ حتی وقتی دوچرخهسواری هم یاد میگیری بالاخره چند باری میافتی و سر زانوهات زخم میشه تا خوب یاد بگیری. در مورد عشق هم باید آدمهای زیادی رو ببینی.
-
دانیال حقیقی، کارآگاهان خونسرد، نشر چشمه
جمعه 23 شهریور 1397 07:56
ترس در آدمها ذاتی است، اما شجاعت چیزی است که در این دنیا یاد میگیرند.
-
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
پنجشنبه 25 مرداد 1397 19:02
کتاب هرس نوشته نسیم مرعشی را از سر ناچاری خریدم. برای خرج کردن تهمانده بن تخفیف نمایشگاه کتابی که شرکت برگزار کرده بود. کتاب ارزان، سبک و خوشدستی بود از نشر چشمه. از همین کاهیهایی که تازگیها مد شدند. با وجود ترسی که از نویسنده زن ایرانی داشتم و تجارب ناخوشایند قبلی، زیرعنوانِ «داستان ژانر و قصهگو» مجابم کرد که...
-
در سوگ همراهان خویش
یکشنبه 21 مرداد 1397 19:43
من با تو گریه کردهام...
-
دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا
جمعه 21 اردیبهشت 1397 12:11
اگر به رویاهات نرسیدی گلایه نکن، بگذار پای کفاره نفرینهایی که نگرفت!
-
اینها همهش تقصیر ماست، تو که گناهی نداری
پنجشنبه 23 فروردین 1397 22:29
اتفاق عجیبی افتاد. دنبال شعرهایی که «پریشان» داشته باشد در گوگل جستوجو کردم و در همآن صفحهی اول، ترانهی «پریشان» محسن چاوشی را پیشنهاد داد. «ای روی دلآرایت مجموعهی زیبایی مجموع چه غم دارد از من که پریشانم» دخترک توی گهواره خوابیده بود و مادرش در آشپزخانه، موبایلش را به اسپیکر بلوتوثی وصل کرده بود و آهنگ گوش...
-
Hello World
یکشنبه 13 اسفند 1396 17:42
با نوزادی که حرف زدن بلد نیست اگر بخواهی حرف بزنی، اولین کلامی که میگویی ناخودآگاه «سلام» است. سلام عزیزم، سلام عشقم، سلام رودم، سلام بابا، سلام... اولین تلاشهای دخترک برای حرف زدن، چیزی شبیه جیغ و ویغ گربهها از کار در آمد. به همین خاطر بود که تا آمدم باهاش حرف بزنم به طور غیرارادی با لحن ابلهانهای گفتم: سلام...
-
خوف نکن، بچه
چهارشنبه 9 اسفند 1396 12:06
خیلی از اصطلاحات را شنیدهام، خواندهام و بدون اینکه درک و حسشان کنم در صحبتهای روزمره از آنها استفاده کردهام. مانند «کمرم شکست، پشتم خالی شد، از خوشحالی بال درآوردم و...» دخترک که به دنیا آمد مستقیم بردنش بخش مراقبتهای ویژه (برای مشکل تنفسی که داشت) و مادرش هم پس از هوشیاری منتقل شد به بخش. هر چه قدر پشت در...
-
فرانکنشتاین
شنبه 5 اسفند 1396 03:01
فقط تلخی داروی واقعیت میتواند تب مزمن رؤیا را سرد کند.
-
پیگمالیون
شنبه 5 اسفند 1396 02:59
قوه خیال آدمی، هر چه مواد خام اولیه کمتری داشته باشد، هر چه دستش خالیتر باشد؛ بیشتر و زیباتر میسازد.
-
آنا گاوالدا، دوستش داشتم، ترجمه ناهید فروغان، نشر ماهی
شنبه 18 آذر 1396 17:25
دوست دارم با تو باشم، چون در کنارت احساس کسالت نمیکنم. حتی وقتی با هم حرف نمیزنیم، حتی وقتی پیش هم نیستیم، احساس کسالت نمیکنم. هرگز احساس کسالت نمیکنم. فکر میکنم علتش این است که به تو اعتماد دارم. حرفم را میفهمی؟ هر چیزی را که در تو میبینم و هر چیزی را که نمیبینم دوست دارم. البته عیبهایت را میشناسم. اما به...
-
آنا گاوالدا، دوستش داشتم، ترجمه ناهید فروغان، نشر ماهی
پنجشنبه 16 آذر 1396 09:24
نگاهی به تلفن همراهم میاندازم. هیچ پیامی برایم نیامده. معلوم است. چهقدر من احمقم. چهقدر احمقم... [چند ساعت بعد] باز هم به تلفن همراهم نگاه میکنم و منتظرم خبری شود. چهار صبح است... واقعاً خیلی احمقم. [فردا صبح] به خانهی خودمان هم زنگ زدم. کد پیامگیر را گرفتم. چند پیام بیاهمیت داشتم. یعنی انتظاری غیر از این...
-
پیمان هوشمندزاده، لذتی که حرفش بود، نشر چشمه
پنجشنبه 13 مهر 1396 11:19
سال گذشته [1388] کاملاً اتفاقی چند نقاشی عجیب و غریب از دورهی قاجار دیدم. چند نقاشی حیرتانگیز که همخوابگی زن و مردی را در آن دوره نشان میداد. نقاشیهایی با همان نقش و نگارهای دورهی قاجار، همان خط و خالها و ریزهکاریها. ولی عجیب این بود که در هیچ کدامِ آنها هیچ نشانی از برهنگی دیده نمیشد و فقط از حالتشان و...
-
پیمان هوشمندزاده، لذتی که حرفش بود، نشر چشمه
دوشنبه 6 شهریور 1396 18:44
بعد از مرگ مادرم، پدرم یکدفعه تنها شد. یک خانهی بزرگ که قبلاً پنج نفر در آن زندگی میکردند و هر کدام برای خودشان کلی رفت و آمد داشتند، به مرور خالی شد، فقط پدرم ماند. ما ازدواج کرده بودیم و هر کدام مشغول زندگی خودمان. مادرم آخرین نفری بود که رفت. بعد از او ژن الکل باز غالب شد. این بار مثل همیشه نبود، غلبه نبود، خیمه...
-
حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه
سهشنبه 31 مرداد 1396 19:04
«... فاصلهی این بدبختی تا بدبختی بعدی خودِ خودِ خوشبختیه.»
-
مایکل کرایتون، نژاد آندرومدا، ترجمه فائزه دینی، نشر روزنه
جمعه 13 مرداد 1396 13:01
کالوسین Kalocin شاید نهانیترین راز امریکا در یک دههی پیش از این بود. کالوسین دارویی بود که «صنایع دارویی جنسن Jensen Pharmaceuticals» در بهار 1965 کشف کرده بود، مادهای آزمایشگاهی که با کد UJ-44759W یا به طور خلاصهتر K-9 طبقهبندی گردید؛ این دارو در خلال آزمایشهای معمول صنایع جنسن برای ارزیابی آثار همهی ترکیبات...
-
پیمان هوشمندزاده، لذتی که حرفش بود، نشر چشمه
جمعه 30 تیر 1396 08:59
... در خانوادهای بزرگ شدهام که به تصوراتشان زیادی اهمیت میدهند. قصهگو هستند و خاطرات خانوادگی بسیاری برای تعریف کردن دارند. حتی خاطرم هست که یکی برای آنکه هیچ داستانی فراموش نشود، آنها را مینوشت. اما همه دربارهی یک واقعیت ثابت، نظر ثابتی ندارند. نزدیکترین روایت به واقعیت را یکی از خالهها دارد. او همه چیز را...
-
حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه
شنبه 24 تیر 1396 17:42
با این فکر خودم را دلداری میدهم «من کارای بد میکنم تا مرتکب کارای بدتر نشم...»
-
مایکل کرایتون، نژاد آندرومدا، ترجمه فائزه دینی، نشر روزنه
چهارشنبه 21 تیر 1396 22:33
نظریهی پِیک Messenger Theory از سوی جان آر. سموئلز، یک مهندس ارتباطات، ارائه شده بود. او در سخنرانیاش در «پنجمین کنفرانس سالانهی ارتباطات و فضانوردی» نظریاتی را پیرامون روشهایی که موجودات بیگانهی کرّات دیگر ممکن است برای ارتباط با سایر فرهنگها بگزینند، عرضه نموده بود. او عقیده داشت که پیشرفتهترین راهکارها در...
-
پیمان هوشمندزاده، لذتی که حرفش بود، نشر چشمه
دوشنبه 19 تیر 1396 04:01
ما با خیال زندهایم. به همین دلخوشکُنکهای ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگیست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک عمر مشغولمان میکند. اما خیال، پرواز است. ما با خیال جهان را وسیع میکنیم. جهان را قابل تحمل میکنیم.
-
حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه
سهشنبه 6 تیر 1396 09:06
«مردم یه موقع با قصه از روزمرگی زندگی واقعی فرار میکردن بعد زندگی واقعی یه راه خوب برای کشتن قصه پیدا کرد... اختراع داستان. رزمرگی زندگیِ وارد قصه شد و اسمش شد داستان. قصهها کمکم مُردن...»
-
مایکل کرایتون، نژاد آندرومدا، ترجمه فائزه دینی، نشر روزنه
یکشنبه 4 تیر 1396 07:35
انجام آزمایش بر روی پستانداران عالی بر این نظریه مبتنی است که این جانوران از نظر زیستشناختی به انسان نزدیکترند. در دههی 1950 چندین آزمایشگاه به آزمایشهایی حتی بر روی گوریلها دست زدند. این آزمایشها با همهی دشواریها و هزینههای فراوانشان تنها بدین منظور صورت پذیرفتند که این حیوانات در ظاهر بیشترین شباهت را به...
-
پیمان هوشمندزاده، لذتی که حرفش بود، نشر چشمه
پنجشنبه 1 تیر 1396 23:58
زمانی که در همشهری کار میکردم برنامهای به من دادند که باید تنها میرفتم، در واقع خبرنگار مصاحبهاش را کرده بود ولی عکسی از آن فرد نداشتیم. باید به دانشکده فلسفه میرفتم. به گمانم دانشگاه تهران بود. روی برگه اسم مصاحبهشونده را بزرگ نوشته بودند. درست یادم نیست، دکتر دیانی یا دینانی. فیلسوف بود. بعدها وقتی کتاب سال را...
-
امید کورهچی،7 جِن، کتابستان معرفت
سهشنبه 30 خرداد 1396 22:10
هنگامی که حضرت سلیمان به اذن خدا بر همهی شیاطین مسلط شد، شریرترین آنها را در بُعدی از زمان زندانی کرد تا هرگز نتوانند به این بعد برگردند، اجنهای که اکنون بر زمین بر جا ماندهاند از سلالهی جنهای مطیع و خداپرست بودند که به مرور زمان طاغی شدند و گذشته را فراموش کردند و شیطان را معبود قرار دادند. آصف برخیا وزیر عالم...
-
حسین یعقوبی، تخت بخواب، نشر چشمه
شنبه 27 خرداد 1396 09:12
«هر رابطهی جدیدی که شروع میکنی، فکر میکنی این یکی یه کم از مردهای دیگه بهتره، اما یه کم میگذره میبینی اشتباه کردی... آخر به این نتیجه میرسی که مردها عین همن. خدا فقط برای این قیافههاشون رو متفاوت خلق کرده که زنها بتونن اونها رو از هم تشخیص بدن.» شانهای بالا میاندازم؛ «مرد ایدهآل زنها باید قهرمان باشه....
-
پس از دیدن چند فیلم فضایی
چهارشنبه 24 خرداد 1396 07:56
فضانوردان در سفرهای فضایی به دلایل مشخص و بدیهی، لباس مخصوص میپوشند. چرا بیگانگان فضایی که در فیلمهای علمیتخیلی به زمین میآیند لباس خاصی ندارند؟
-
مایکل کرایتون، نژاد آندرومدا، ترجمه فائزه دینی، نشر روزنه
یکشنبه 21 خرداد 1396 22:09
... مسأله بدبینی همیشگیاش نیز که هیچگاه او را رها نمیکرد... زمانی گفته بود: «در مجلس عروسیام همهی آنچه فکر مرا به خود سرگرم ساخته بود، این موضوع بود که نفقهای که همسرم به موجب رأی دادگاه هنگام طلاق از من مطالبه خواهد کرد، چه اندازه خواهد بود!»
-
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
جمعه 19 خرداد 1396 05:49
کلمه «پریشان» را در غزلیات سعدی جستوجو کردم. غالباً به معنای «آشفته» و بیشتر به شکل صفت همراه کلمه «زلف» استفاده شده بود. چیزی که نمیدانستم این بود که چهار جا به عنوان متضاد «مجموع» آمده بود، به معنای پراکنده. «عیبجویانم حکایت پیش جانان گفتهاند من خود این پیدا همیگویم که پنهان گفتهاند پیش از این گویند کز عشقت...
-
پیمان هوشمندزاده، لذتی که حرفش بود، نشر چشمه
دوشنبه 15 خرداد 1396 09:15
روزهای آخر عمر پدربزرگم یک بار با هم تنها شدیم، در بیمارستان. من نوهی مورد علاقهاش نبودم. معلوم نبود چرا دلِ خوشی از من نداشت. با این حال چه میخواست و چه نمیخواست، طبق وظیفه باید نصف روزی کنارش میماندم، نصف دیگر روز را هم نوهی دیگری میآمد. نود سالی داشت. تمام صورتش چروک بود، هرگز کسی را ندیدهام که تا این...