مادربزرگ یکی از آشناها فوت شد. بعد از یک عمل جراحی به هوش نیامد. قرار شد شناسنامه مرحومه را به دست بچههایش در بیمارستان برسانیم تا مراحل صدور گواهی فوت و ترخیص طی بشود.
شناسنامه را گرفتیم، متولد 1314 بود. توی پارکینگ بیمارستان، منتظر پسرش ایستاده بودم، مرد میانسالِ قدبلندی با ظاهر و لباسی آراسته آمد. غمگین ولی آرام بود. عرض تسلیت و تشکر و تعارف و خدا حافظ شما.
وقت بیرون آمدن به «مریم» گفتم:
مادر آدم باید توی ٨٨ سالگی بمیره.
کاش...