با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

صمد به دانشگاه می‌رود

سرِ کلاس زبانِ پیش، خواسته‌اندش پایِ تخته (زبان ما؛ نسلِ گچ و تخته‌پاک‌کن به گفتن وایت‌برد نمی‌چرخد) تا این جمله‌ی انگلیسی را به پارسی برگرداند:
«وقتی شیر، پیر می‌شود، یالش سیاه می‌شود»
و او هم مثل همه‌ی ماها، شروع کرده به ترجمه‌ی لغت به لغت. معنای همه را می‌دانسته الّا «یال» را و در نتیجه این طور ترجمه می‌کند:
«وقتی شیر، پیر می‌شود... (مکث و کمی مِنّ و مِن) چیزش سیاه می‌شود.»
و حدس بزنید واکنش پسرهای فرصت‌طلبِ کلاس را که به سوراخ دیوار هم می‌خندند و منتظر چنین صیدی هستند و پشت‌بندش سرخ‌شدن دخترها و سرپایین‌انداختن و ریزخندیدن‌ها!
و این‌گونه قهرمان خجالتی و مأخوذ به حیای ما در دانشگاه، انگشت نما می‌شود به اسم «آقای چیز»!
استاد شوخ‌طبع نیز برای یادآوری این خاطره، تعدیل‌شده‌ی سوال را در امتحان پایان‌ترم می‌آورد:
«شیر که جوان است، یالش چه رنگی است؟»
و همه با چاشنی لبخند، تیک زده‌اند:
«Yellow»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد