کافیست پایم را بگذارم توی مسجد تا «خلیل» یقهام را بگیرد که:
آبدارخانه را میخواهیم بکوبیم از نو بسازیم، پول میلگرد با تو، واسه خرید کولر چهقدر میتونی کمک کنی؟ یالا پول بده، پول پمپ آب، پول لامپ دستشویی، پول آبسردکن، پول غذای نذری، پول آخوند، پول شربت و شیرینی اعیاد، پول بلندگو و آمپلیفایر، پول فرش، پول پشتی، پول..!
و من میگویم: نه، نه، نه!
بالای هیچکدوم از اینها پول نمیدهم.
من فقط پول آن «لودر»ی را میدهم که تیغهاش را بگذارد زیر پی این مسجد و خرابش کند!
ظالم !
:|
احسنت بر تو !