باورم نمىشود. دیشب در بخش خبرى 22 شبکه سه سیما، «منتظرت بودم» پخش
شد. بلاخره صداى «داریوش رفیعى» مجوز گرفت و از ممنوعیت درآمد. سال 88 هم
برای اولین بار صدایش از رادیو پخش شد. چه کیفى دارد که میلیونها نفر با
هم بشنوند:
«شب به گلستان، تنها، منتظرت بودم...»
سال 1384 یکی از دوستان اهل «خورموج»، CD صوتیای را که از ادارهی ارشاد شهرشان گرفته بود، به من هدیه داد. مشتمل بود بر نوحهخوانی و سینهزنی و شروهخوانی جنوبی با صدای هنرمندان بنام و گمنام محلّی. نکتهی متمایز در این مجموعه، وجود چند قطعهی آوازی با صدای زنانه بود. در منطقه، خانمهای بسیاری هستند که در مراسم مذهبی و ترحیم، مداحی و شروهخوانی میکنند ولی بنا به حرمت صدای زن، ضبط و منتشر نمیشوند. ما مردمِ اسیرِ آفتاب، حساسیت زیادی به شروه و فایز داریم و هر چیزی که در قالب شروه خوانده شود، اشکمان را در میآورد. یکی از این لالاییهای زنانه را که برای مادربزرگم پخش کردم، چنان منقلب شد و گریه کرد که از صرافت افتادم و قطعش کردم.
حالا که به لطف «مختارنامه» و تیتراژ پایانیاش، همه «صدیقه بحرانی» را میشناسند، سری زدم به آرشیوم و CD موصوف را که حالا خشدار شده بود، پیدا کردم. غیر از اجرای غیراستودیویی و بدون موسیقی و افکت «لالایی علی اصغر» با صدای «صدیقه بحرانی»، یک تکگویی سوزناک از زبان زینب را نیز پیدا کردم که از لینک های زیر میتوانید دریافت کنید:
دانلود «لالایی علی اصغر» با صدای «صدیقه بحرانی»
دانلود «با برادر رفته بودم، بیبرادر آمدم»
پینوشت: چند وقت پیش مطلبی نوشته بودم و گفتم که خط قرمزها در حال فرو ریختناند. پخش تکخوانی زنانه (هر چند به بهانه امام حسین) و دیدار و تقدیر رییس صداوسیما با خوانندهاش، شاهدی دیگر بر این مدعاست.
«برای من زندگی اینه، پُر وسوسه، پُر غم
یا مث نفس کشیدن، پُر لذّت دمادم»
ابتدای دههی هفتاد، قایقهای فایبرگلاس ماهیگیری به بازار آمدند و
لنجهای صیّادی را از رونق انداختند. جاشوهای سابق با سرمایهای اندک قایقی
خریدند و به جاروب کردن کف دریا مشغول شدند. آن اوایل، درآمد حسابی هم
داشتند. هر قایقی باید اسمی میداشت که روی بدنهاش نوشته میشد. حالا نوبت
تابلونویسها بود که از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. این کار به
سادهترین شکل ممکن انجام میشد. اسم را روی یک عکس رادیولوژی قدیمی
مینوشتند و میبریدند و میچسباندند به سینه قایق و با یک اسپری فشاری،
رنگ میکردند. باید به اندازه اسپری میکردی تا رنگ از آن پایین شرّه نکند و
سرازیر نشود. ورق سیاه رادیولوژی را که برمیداشتی، نام انتخابی، درشت و
خوشرنگ، خودنمایی میکرد. انتخاب اسامی هم داستانی داشت:
عدهای اسم خودشان را روی قایقشان میگذاشتند: محمد، علیرضا، جواد، عباس و...
تعدادی هم اسامی مذهبی را: حیدر کرّار، ضامن آهو، صاحبالزمان، سیدالشهداء و...
یک عده هم هیجانزده شدند: کوسه جنوب، نهنگ دریا، شاهین صحرا و...
اما در این میان، دایی من که عشق داریوش (اقبالی) بود نام متفاوتی انتخاب کرد: پرندهی مهاجر.
همان ترانه که با صدای پرندگان در طبیعت شروع میشود و با
«ای پرندهی مهاجر! ای پر از شهوت رفتن
فاصله قدّ یه دنیاست، بین دنیای تو و من»
ادامه پیدا میکند. دایی، سفارش داد با فونت(ی که الان میدانم تیتر بولد
است) بر روی یک عکس رادیولوژی قدیمی (که مال دایی دومی بود)، پرندهی مهاجر
را بنویسند و محض امتحان، توی حیاط روی دیوار یکی از اتاقها اسپریاش
کرد. من، کودک آن روزها، شاهد خاموش این مراسم بودم.
پس از گذشت سالها، خانهی پدربزرگ تغییر بسیاری کرده است. اتاقهای شلوغ و
سرزنده، سوتوکور و ویرانه شدهاند، درخت کُنار حیاط جای خود را به نخلی
داده است، آدمها و خاطرههای زیادی آمده و رفتهاند ولی «پرنده مهاجر»،
هر چند رنگپریده و مات، وفادارانه حضور دارد.
این اسم نه فقط روی دیوار خانه که در ناخودآگاه ذهنم نیز حک شده است. همیشه و هر جا که صدای داریوش را میشنوم که می خواند:
«کوچه پسکوچهی خاکی، در و دیوار شکسته
آدمای روستایی، با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازه است، واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است، از یه عاشق قدیمی»
یاد آن کوچهی بنبست میافتم، یاد درب بزرگ چوبی با کوبهاش (که شکل یک
مشت زنانه بود به همراه انگشترش)، یاد حیاط درندشت و درخت کُنار بزرگش و
یاد پرندهی مهاجری که سیاه و بزرگ روی دیوار نشسته است و شوق پریدن دارد.
ترانه پرندهی مهاجر، به خودی خود ترانه غمانگیزی است و گذر ایّام و
نوستالژیای که همراهش پیرتر و دورتر میشود بر غمناکیاش میافزاید.
«من دارم تو آدمکها میمیرم، تو برام از پریا قصه میگی
من توی پیلهی وحشت میپوسم، برام از خنده چرا قصه میگی؟»
دانلود ترانه «پرنده مهاجر» با صدای «داریوش اقبالی»
صدای اُپرایی «دریا دادور» عجیب بر روی این ترانه خوش نشسته است. اسم
بامعنایی هم دارد:
لالایی برای بیداری
کلیپ ویدئوییاش را میتوانید از خود سایت «دریا
دادور» دریافت کنید.
دانلود ترانه «لالایی برای بیداری» با صدای «دریا دادور»
دانلود کلیپ «لالایی برای بیداری» برای موبایل
کمتر علاقهمند موسیقی پاپ ایرانی است که در بدصدا بودن حسن شماعیزاده تردیدی داشته باشد.اما به مصداق حکم «عیب مِی جمله بگفتی، هنرش نیز بگو» باید اعتراف کرد که او علاوه بر قابلیتهای آهنگسازیاش که ترانههای خاطرهانگیزی را در حافظه جمعیمان ثبت کرده، شعرشناس توانایی نیز هست. معمولاً با ذوق و سلیقه خاص به خود، اشعار لطیف و زیبایی برای خواندن انتخاب میکند که همیشه حسرت میخورم حیف این ترانهها که با صدای او حرام میشود و کاش خواننده خوشصدای جویای نامی پیدا شده و کاورشان کند.
به درخواست دوستی کجسلیقه! فول آلبوم حسن شماعیزاده را دانلود کردم و گذرا گوش دادم. به ترانههای قشنگی به ویژه قدیمیهایش برخوردم که نقطه قوّت آنها، اشعار گرم و «مثبت» عاشقانهای بود که از زاویه دید نویی با عامیانهترین کلمات و سادهترین جملات از عشق؛ این تکرارشوندهترین مضمون اشعار همه اعصار حرف میزد.
ترانه زیر که اسم شناسنامهایش «گل» است و من سرِ خود گذاشتهام «گل، شگفتانگیز بود» یکی از آنهاست. شعری سرشار از احساس و تغزّل به صورت محاوره و اعتراف عاشقانه. به نظرم آهنگ و کلام این ترانه آن قدر شنیدنی است که به تحمّل صدای نابههنجار شماعیزاده بیرزد.
این ایّام، روز و شب، پیاده و سواره، وقت و بیوقت، جا و نابهجا، با خودم زمزمه میکنم:
گل، شگفتانگیز بود.
دانلود ترانه «گل، شگفتانگیز بود» با صدای حسن شماعیزاده
بعدنوشت: قویاً تکذیب میکنم. هیچ خبری نشده!
در هیاهوی حجهالاسلامهای اخمو و ترشرویی که بر فراز منابر، بیحجابان را تهدید به تعزیر میکنند و مخالفت احمدینژاد با برخوردهای فیزیکی با بدحجابان و شکل کنونی گشتهای ارشاد (امری که موسوی وعدهی برچیدهشدنش را میداد!)، دردناکتر از همه، سکوت رذیلانه روشنفکران است که در باطن با رییسجمهور موافقند و در ظاهر از بغض او، وی را در مقابل اصولگرایان خشمگینی که در این سی ساله بیحجابی را به مثابه پرچم کفر در مقابل اسلام و ضدیّت با نظام ساختهاند، تنها گذاشتهاند. در روزگاری که انصاف کیمیاست و از دایرهی فضائل اخلاقی خارج گشته و پز روشنفکری و مُد این روزها، فحش دادن به احمدینژاد است، دیدگاه وی در این زمینه را انسانی میبینم و شجاعتش را میستایم.
در نوشتهای از قول یکی از روحانیون حکومتی خواندم که: «اجباری کردن حجاب، بزرگترین اشتباه جمهوری اسلامی بود». گهگهداری هم شبکه چهار، ناپرهیزی میکند و تصاویر زنان بیحجاب را پای صندوقهای رأی اوائل انقلاب نشان میدهد. گذشتهای که نه در تصور ما میگنجد و آیندهای که نه آن بندگان خدا در آن زمان! پیشبینی میکردند.
کتابچه زیر به طور علمی و فقهی بررسی میکند که اصلاً حجاب واجب است؟ و آیا ترک آن، مجازات دارد یا خیر؟ متن ثقیلی دارد ولی جامع و مختصر بودنش و نتیجه متفاوتی که در انتها میگیرد آن را خواندنی میکند.
دانلود کتاب «نقد و بررسی ادله فقهی الزام حکومتی حجاب»