ابوی تماس گرفت: «امسال قرآن میخونی؟» گفتم: «بله.»
پرسید: «برای پدر و مادرم هم میخونی؟ چون میخواستم واسهشون بخرم.»
هر رمضان، یک بار قرآن را ختم میکنم. روزی یک جزء میخوانم، در ساعاتی که روزه هستم. ثواب قرائتشان را نثار روح اموات میکنم. بعد از پایان هر جزء میگویم وقف مرحوم ... و ...
آن اوایل، دو نفر بودند و حالا پنج نفر شدهاند. دو پدربزرگ، یک مادربزرگ و دو پیرزن دوستداشتنی که خاله صدایشان میکردم.
برای خودم چیزی نمیخوانم و نمیخواهم. تا زندهام برای مردهها میخوانم، وقتی هم مُردم زندهها برای من میخوانند.
جواب دادم: «احتیاجی نیست، خودم براشون ختم میکنم.»
خدا خیرت بده برا ما هم دعا کن
منم یه پدر بزرگ مرحوم دارم....