-
سلف سرویس
شنبه 9 فروردین 1393 02:12
آشپزی کردن بد است، غذا کشیدن برای خودت از اون بدتر!
-
مسافران نوروزی
جمعه 8 فروردین 1393 03:03
خوش به حال «صاحب» خوشگلا!
-
چه دندانهای سپیدی
پنجشنبه 7 فروردین 1393 01:32
تنها خوبی قهر بودن ما اینه که دیگه با هم دعوا نمیکنیم.
-
واویلا
چهارشنبه 6 فروردین 1393 03:29
آهای شمایی که با گوگل کردن «راه رفتنت واویلا از داریوش رفیعی» به وبلاگ من رسیدی! چی فکر کردی عمو؟ داریوش رفیعی و راه رفتنت واویلا؟ گرفتی ما رو؟!
-
امان از درد دوری
سهشنبه 5 فروردین 1393 00:22
پیامک یک: رها نمی کنمت گر به چنگم افتی، حیف رها نمی کند ایام در کنار مَنَت ... پیامک دو: عمر بگذشت و دگرگون نشد این رسم قدیم که نیازیست مرا چند و تو را نازی چند ... • بیعاطفه! این همه احساس خرج کردم، یه اهمی، چیزی..! • • چی بگم؟ • بگو دلت گرفته بود از چی؟ • • از تو! • دلتنگ یا دلگیر؟ • • هر دو. • دلیل اولی، دوری...
-
تو خالهزنکیهات هم قشنگه
چهارشنبه 28 اسفند 1392 01:08
• خوب، اون جا چه خبر بود؟ •• واسهت مهمّه بدونی؟ • نه، مهم نیست. مهم اینه که تو واسهم حرف بزنی.
-
خجالت نمیکشه مرتیکه
دوشنبه 26 اسفند 1392 06:14
از تفریحاتم توی داروخانه، نگاه کردن به قفسهی کاندومهاست!
-
که از غرب آمد
شنبه 17 اسفند 1392 00:58
«... زنان صاحبجمال در نهایت بلندی و حُسن نشسته و اصلاً زیب و آرایش ندارند اما چنان خوششکلند که در میان رومیان آن نوع شکل کم میباشد...» تذکرهی شاه تهماسب؛ شرح وقایع و احوالات شاه تهماسب صفوی به قلم خودش پینوشت: از همآن زمان قدیم هم زنان غربی را زیباتر میدانستند. کار امروز و خودباختگی شرق در برابر غرب مدرن نیست.
-
ببین دنیا پر از رنگه
دوشنبه 12 اسفند 1392 15:40
جادهی بوشهر به خوزستان؛ بعد از پل « کُلُل » از نخلستانهای « آبپخش » میگذرد. نخلستانهایی با نخلهایی بلند که واقعاً سر به آسمان کشیدهاند. دو سمت جاده، دکههایی هستند که به مسافران گذری، محصولات همآن نخلها را میفروشند. تابستانها « خارَک » و « رطب »، پاییز « خرما » و « ارده » و « شیره » و زمستان... چند ماهی...
-
دستت ببوسم
یکشنبه 11 اسفند 1392 03:41
هیچ حرف و هیچ کار تو، من رو ناراحت نمیکنه، تو راحت باش عزیزم.
-
ت مثل تو
جمعه 9 اسفند 1392 02:37
دوستت دارم و دوست دارم به دوست داشتنت ادامه بدهم.
-
سفید و کمی چاق
شنبه 3 اسفند 1392 03:42
1. در متنی متعلق به دوره صفوی به کلمهای تازهدیده در وصف زنان برخوردم: «خوششکل» 2. در سریال «شاهگوش» خانم مسنّی میگفت: «زن باید گوشت و گل داشته باشه.» 3. به ذوق من این دو ترکیب، نسبتی دارند با این کلمه: «خوشگل» یک بار دیگر این سه تا را مرور کنید: خوششکل خوشگل گوشت و گل
-
شهلالوژی
چهارشنبه 30 بهمن 1392 03:14
قویترین عضو بدن « چشم »ـه. زورشون از « دست » هم بیشتره، خیلی بیشتره!
-
خدا درد عشق رو زیادش کنه
شنبه 26 بهمن 1392 02:41
سالهاست که پای هیچ منبری نمینشینم، روضه گوش نمیدهم و لاجرم با ذکر مصیبتها هم گریه نمیکنم، برای ریا هم که شده زحمت ریختن چند قطره اشک را به خودم نمیدهم و با تعجب هایهای گریهِی دو گروه مخلصین و مزورین را میبینم و از کار این ملت در حیرتم. و نمیدانم چرا این رقت قلب را درون خویش نمییابم. دو شب مانده به اربعین،...
-
همه با قافیهی عشق مصیبت دارند
پنجشنبه 24 بهمن 1392 00:12
اعراب شیعهی عراق فوقالعاده مهماننوازند. مثل هر ملتی صفات خوب و بد دارند که میتوان مفصل دربارهشان صحبت کرد ولی تکیهی من بر روی مهماننوازیشان است. آنها کل سال را کار میکنند تا درآمدش را خرج زائر حسینی کنند. میخواهد عرب باشد یا عجم، سفید باشد یا سیاه، عراقی باشد یا خارجی، شهری باشد یا روستایی... آنها تقریباً...
-
گدایان گوهری را میپرستند
سهشنبه 22 بهمن 1392 22:54
همراه موج خروشان جمعیت که در تکاپوست که دستی به ضریح اسدالله الغالب، علیابنابیطالب برساند به این سو و آن سو کشیده میشوم. فریادهای آشنایی از جمعیت به گوش میرسد و بیشتر پارسی. هر کس امام را به اسمی که میشناسد صدا میزند. یکی میگوید: یا علی دیگری میگوید: حیدر آن یکی میگوید: یا امیرالمومنین یا مولا از همه...
-
آقازده
سهشنبه 22 بهمن 1392 00:51
دیر نیست که بشنویم: • به نظر تو... •• به نظر خودت مردک! تا نظر آقا هست من غلط کنم نظر بدم!
-
پرتره
یکشنبه 20 بهمن 1392 23:19
خسته، غمگین، مغرور
-
یوسف به کنعان میرسد
شنبه 19 بهمن 1392 03:05
آخر وقت اداری بود. بچهها هر کدام جایی رفته بودند و من را تنها؛ توی دفتر گذاشته بودند که جواب تلفن و اربابرجوعها را بدهم. دم غروبِ خلوتی بود. حوصلهام سر رفت و رفتم سراغ وارسی کمدها. توی یکی از قفسهها کتاب «شنام» * را دیدم. هماین جوری برداشتم و صفحهای باز کردم و سرسری خواندم که رسیدم به پانوشتهای فصل اول... آدم...
-
راز بقا
دوشنبه 14 بهمن 1392 19:45
راست بگو و فرار کن.
-
رسوایی
یکشنبه 6 بهمن 1392 00:05
دوستی تعریف میکرد: برای یکی از پیرمردهای فامیل، طلب زن رفتیم شهرکرد. گوش تا گوش اتاق، پیر و جوان و زن و مرد نشسته بودند. دخترخانم آمد و به اشتباه من را دید و پسندید! گفتم: « خواستگار، من نیستم. ایشونه. » گفت: « نمیخوام! » پرسیدیم: « چرا؟ » جواب داد: « پیره! » به پیرمرد برخورد. « من پیرم؟ » فیالمجلس بلند شد و جلوی...
-
تا به کی پریشان؟
سهشنبه 1 بهمن 1392 23:59
در این تنها نشینی یار او کو؟ کجا شد نغمهاش؟ «گلنار» او کو؟
-
قافله
سهشنبه 3 دی 1392 23:36
برگشتم، تعریف دیدهها بماند برای فرصتی که حوصله باشد.
-
جدایم مکن از لشکر خوبان
جمعه 22 آذر 1392 12:44
دارم میرم کربلا، حلال کنید.
-
برگزیدهی داستان همشهری 27 قسمت پنجم
پنجشنبه 21 آذر 1392 23:15
صفحهی 183 توافق زهرا عبدالهی همسایهی واحد شش نباید زبالههای تفکیک شدهاش را گوشهی پارکینگ نگهداری کند، همچنین همسایهی واحد پنج باید وسایلی را که در حدفاصل درِ آپارتمانش تا درِ پشتبام چیده، به محل مناسبی منتقل کند. همسایهی واحد چهار باید در نظر داشته باشد که ساعت یکِ نیمهشب برای جاروبرقی کشیدن زمان درستی...
-
برگزیدهی داستان همشهری 27 قسمت چهارم
چهارشنبه 20 آذر 1392 23:09
صیغه عقد نودونهساله گزیدهی روزنامهی خاطرات عینالسلطنه از جشن عروسی صفحهی 154 متصل مشغول تجربه هستیم آقای عمادالسلطنه مرقوم داشته بودند که اگر این مرتبه امر دایر شد عیال بگیری، باید به حکم استخاره با قرعه با انتخاب جمعی دیگر بدون شرکت و رضایت شما باشد، لیکن من این کارها را بهعلاوهی بعضی کارهای دیگر در گرفتن مهر...
-
روبهصفتان زشتخو را نکُشند
دوشنبه 18 آذر 1392 14:37
ماهنامهی نسیم بیداری (شماره 41، آبان 92) پروندهای برای مظفر بقایی سیاستمدار عصر ملی شدن صنعت نفت کار کرده که در آن مطلبی خواندم که به شدت منقلبم کرد. پیشاپیش از شناعتی که با آن روبهرو خواهید شد معذرت میخواهم: "محمود سخایی؛ رییس شهربانی کرمان از افسران وفادار به دولت محمد مصدق به شمار میرفت. وی پیش از این در...
-
برگزیدهی داستان همشهری 27 قسمت سوم
شنبه 16 آذر 1392 08:21
صیغه عقد نودونهساله گزیدهی روزنامهی خاطرات عینالسلطنه از جشن عروسی صفحهی 154 خانم بله نگفت یکماه بود برای میرزامحمدخان پسر سیُم نصیرالدوله از همشیرهی آذرخانم گفتوگو بود، امروز به سلامتی عقدکنان شد. جماعتی دعوت داشتند. من و دائیجان با امامجمعه خوئی برای اجرای عقد، اندرون رفتیم. اصلا والیِ اعظم، نونُر خودخواه...
-
برگزیدهی داستان همشهری 27 قسمت دوم
پنجشنبه 14 آذر 1392 03:32
صیغه عقد نودونهساله گزیدهی روزنامهی خاطرات عینالسلطنه از جشن عروسی صفحهی 152 مرسوم شده با اتومبیل ببرند امشب برای دست به دست دادنِ فخرتاج، به اصرار دعوت کردند و من تا امروز عروس و داماد دست به دست نداده بودم... این ایام مرسوم شده با اتومبیل ببرند و برای این عروس هم اتومبیل سپهدار اعظم را آورده بودند. ما هم در یک...
-
برگزیدهی داستان همشهری 27 قسمت اول
یکشنبه 10 آذر 1392 02:54
«نغمه غمگین» «جی. دی. سلینجر» داستانها هرگز به پایان نمیرسند، این راویست که معمولاً صدایش را در نقطهی جذاب و هنرمندانهای قطع میکند. کلاً همهاش هماین است.