-
بنبست
یکشنبه 21 فروردین 1390 09:42
خانهی مادری از آن خانههای بزرگ قدیمی بود که سالی یک مار تویش میکشتند. بچگیها وقت خداحافظی، مادربزرگ مادری، راهیام میکرد و میگفت: «از کنار دیوار کوچهها نریها! مار و عقرب هست، خطرناکه!» و اما خانهی پدری کنار دریا و چند کوچه و خیابان دورتر بود. مادربزرگ پدری تا دم درب بدرقهام میکرد و میگفت: «کنار دیوار رو...
-
منی که نام شراب از کتاب میشستم
شنبه 20 فروردین 1390 17:42
در این وبلاگ، حالِ فرد کمرویی را دارم که برای رفع خجالتش، لخت و عور به خیابان آمده است.
-
گزیدهی کتاب تبانی
جمعه 19 فروردین 1390 13:07
«تبانی The Fix» نویسنده: دکلان هیل Declan Hill ترجمه: علی آخوندان خبر ورزشی 4013 من در انگلیس بزرگ شدم و بنابراین فوتیال ورزش محبوبم است. البته من جوری عاشق فوتبال هستم که برای علاقهمندان این ورزش قابلقبول نیست. اولین تجربهی من یکی از لحظاتی بود که میتواند زندگیتان را تغییر دهد. دبستانی بودم که یکی از سردستههای...
-
چو بر خاکم آیی و من، مُرده باشم
پنجشنبه 18 فروردین 1390 11:56
نکته تسلاناپذیر در مورد مرگ «کودکان» این است که گفتن و شنیدن «خدا بیامرزدش» آرامت نمیکند.
-
عاقبت این عشق هلاکم کند
چهارشنبه 17 فروردین 1390 16:56
اگه صدتا نوشابه انرژیزا هم خورده باشم، نمیدونم چرا تا میبینمت، ضعف میکنم و سُست میشم؟
-
ما سالها منتظر بودیم
دوشنبه 15 فروردین 1390 08:04
باورم نمىشود. دیشب در بخش خبرى 22 شبکه سه سیما، «منتظرت بودم» پخش شد. بلاخره صداى «داریوش رفیعى» مجوز گرفت و از ممنوعیت درآمد. سال 88 هم برای اولین بار صدایش از رادیو پخش شد. چه کیفى دارد که میلیونها نفر با هم بشنوند: «شب به گلستان، تنها، منتظرت بودم...»
-
خاطرههای مرده
یکشنبه 14 فروردین 1390 07:43
آدمیزاد است دیگر! یک اتفاق بد را که میبینی، خاطرات بد مرتبط، خودشان میآیند دیگر.
-
بهار مست کرده دستِش خرده شیشه است
شنبه 13 فروردین 1390 11:08
سیزدهبهدر که تمام میشود، بهار هم تمام میشود. بقیهاش تابستان است. این ترانهی «شهره» را خیلی دوست دارم. به خاطر یکی این که کلمات عجیب و کمکار و تجسمهای نامأنوس ولی زیبایی دارد، و دیگر این که بهار به جای «شمال» و «اصفهان» و «شیراز»، از سمت «خرمآباد» میآید، و آخر، آهنگ ایرانی اوایل سبک لسآنجلس به همراهی صدای...
-
و چه دورند و چه نزدیک به هم
جمعه 12 فروردین 1390 08:43
27 و 28 و 29 اسفند. این سه روز را بیشتر از سیزده روز بعدش دوست دارم. برای من، شادیها در این سه روز دورخیز میکنند برای صعود و در لحظهی تحویل سال به نقطهی اوج میرسند و پس از آن سیر نزولیشان شروع میشود. روزهایی که از مسابقهی ملّت برای خرید و خانهتکانی و اتمام کارها، کناره میگیرم و در آرامش خود غرق میشوم....
-
پخش مجدّد
پنجشنبه 11 فروردین 1390 07:52
پارسال، همین موقعها، نوشتم «خوش به حال خوشگلا». حالا هم که بندر، کیپ تا کیپ مسافر و مهمان نوروزی است، لب ساحل که قدم میزنم، دوباره با خودم میگویم: «خوش به حال خوشگلا»!
-
شما که غریبه نیستید
چهارشنبه 10 فروردین 1390 07:54
بهتر دیدم توضیحی دربارهی روال کار خودم در این وبلاگ بنویسم. وقتی مطلبی به ذهنم میرسد با ذکر تاریخ در یک صفحهی word ذخیره میکنم. ممکن است در یک روز، پنج یادداشت بنویسم و امکان دارد در یک هفته، یبوست فکر بگیرم و یک کلمه هم ننویسم. این مطالب ذخیره شده را به نوبت منتشر میکنم و معمولاً بین ثبت و نشر آنها، دو ماهی...
-
+۳۰
سهشنبه 9 فروردین 1390 17:16
عروسکها برگشتهاند و نیز لذّت دوباره شنیدن «اکشال نداره» و «مگه چیه». نمیدانید چهقدر خوشحالم که «کلاهقرمزی و پسرخاله» برگشتهاند. عروسکهای خاطرهانگیزی که جزئی از کودکی و نوجوانی ما، دهه شصتیهاست. هنوز برنامهی «صندوق پست» و «آقای مجری» و «گلابی» و شاگرد کفّاشی که بعدها «کلاه قرمزی» شد یادم هست و هنوز دربهدر...
-
سیب روی سیبل
دوشنبه 8 فروردین 1390 01:27
صدای «آخ»که شنیدی، یعنی زدی به هدف! پینوشت: سیبِ عنوان، موجب سوءبرداشت نشود. وامی است از یک افسانهی اروپایی. داستان پدرِ تیرانداز و سیب روی سر پسر.
-
بچهها متشکریم
یکشنبه 7 فروردین 1390 04:04
دیروز وبلاگ، رکورد بازیدکننده را شکست. با تشکر از دوستان!
-
این صدای بوستانی پرپر است
یکشنبه 7 فروردین 1390 03:51
در ویژهبرنامهی تحویل سال شبکهی اول، پس از این که «بهنام صفوی» ترانه تیتراژ انتهایی فیلم اخراجیها 3 را اجرا کرد، در جواب درخواست مجری برای معرفی شاعر ترانه، گفت: «یه آقایی به نام محمدحسین جعفریان...» دلم سوخت. که چرا «محمدحسین جعفریان» باید این قدر گمنام باشد که بگویند «یه» آقایی به نام... بهنام صفوی تقصیری ندارد....
-
خانمی که شما باشید
شنبه 6 فروردین 1390 00:45
شکر خدا! خواهر بزرگتر ندارم ولی اگر تو بودی؛ خواهرِ بزرگِ خوبی میشدی.
-
چه بسیار خون در عدم خورده باشم
جمعه 5 فروردین 1390 03:21
امروز، بعد از پانزده سال، سر خاکش گریهام گرفت. پس از یک ماه غیبت، اولین پنجشنبهی سال جدید، رفتم زیارت اهل قبور که هم فاتحهای بخوانم و هم سال نو را بهشان تبریک بگویم. آفتاب دلچسبی توی سینهی قبرستان پهن شده بود. سر مزارش که رسیدم، نشستم. یاد اوّلین عید سال بعد از مرگش افتادم. چشمانم گرم شد و نتوانستم جلوی خودم را...
-
از اون آسمون آبی
پنجشنبه 4 فروردین 1390 16:17
... بر خلاف همهی این تحلیلهای روانشناسانه و بررسیهای روانکاوانه و نتیجهگیریهای علمی، باید بگویم که او، فقط و فقط، همدم میخواهد. همدل میخواهد. همآغوش میخواهد. (تصورات جنسی را داخل ماجرا نکن)! او یک سینه ستبر مردانه میخواهد که سرش را رویش بگذارد و میان یک حجم محکم و مطمئن، مچاله شود. او دستی میخواهد که با...
-
دوباره زاغهنشینان به زاغه برگشتند
پنجشنبه 4 فروردین 1390 01:33
بله؛ مردمی که بلندگو دارند محقترند.
-
گزیدهی کتاب اگنس
چهارشنبه 3 فروردین 1390 17:43
گزیدهی کتاب «اگنس» نوشتهی «پتر اشتام» ترجمهی «محمود حسینیزاد» نشر «افق» صفحهی 14 نمیتوانم بگویم درجا عاشقش شدم، اما از او خوشم آمده بود. متوجهش شده بودم. مدام سر بلند میکردم، چیزی نگذشت که این کار برای خودم هم ناخوشآیند شده بود، اما کار دیگری نمیتوانستم بکنم. اگنس عکسالعمل نشان نمیداد، اصلاً سر بلند...
-
عفونت
یکشنبه 29 اسفند 1389 20:38
اگه این مریضی بذاره، سال دیگه جبران این غیبت ها رو می کنم. اگه بذاره.
-
لیلی نام تمام دختران است
یکشنبه 22 اسفند 1389 07:43
خدا با خلقت دختربچهها میخواست نشانمان دهد که فرشتهها چه شکلی هستند.
-
این روزها که میگذرد
شنبه 21 اسفند 1389 10:33
مادر، دیابت دارد. چشمش تار میبیند. دکتر گفته قند خون به شبکیّه زده و باید عمل کند. مادر، چربی خون دارد. چند وقت یک بار که چربیاش بالا میرود، گیج و بیحال یک گوشه میافتد. مادر، اعصاب ضعیفی دارد. با کوچکترین ناراحتی (نمیدانم چرا) دستش فلج میشود و از کار میافتد. مادر، اضافه وزن دارد. تحرّک و بالا و پایین رفتن از...
-
من+چمدونم
چهارشنبه 18 اسفند 1389 01:54
هر روز بدتر از دیروز؛ مصداق «محسن چاوشی» است. قبلاً وسط این سمپلها و ترنسها و زوزهی موزیک الکترونیک، صدای سهتاری، سنتوری، کمانچهای، بهانهای برای لذت بردن به دستمان میداد. لعنت به این نوآوری و بهروزبودن که خلسهی شنیدن «عشق دوحرفی» را تکرارناپذیر کرده است. از کلّ آلبوم «حریص»؛ کار تازهی «محسن چاوشی»، تنها...
-
خواب نوشین بامداد
سهشنبه 17 اسفند 1389 02:11
اگر روزی از دین خارج شدم بدانید فقط برای خلاصی از نماز صبح بوده است.
-
چه در دل تو؟
شنبه 14 اسفند 1389 02:43
تیتراژ ابتدایی مجموعهی «ارمغان تاریکی» با ملودی تعلیق و دلهرهآور شروع میشود. یک موسیقی خلوت که ابداً فکرش را بکنی که در 35 ثانیه آخر، تکنوازی «کمانچه» این گونه جادوگری کند. دانلود آهنگ «ارمغان تاریکی» پینوشت 1: تبلیغ این سریال را که در ایّام دهه فجر دیدم، با خود گفتم یک کار سفارشی و کسالتآور و کمبیننده دیگر....
-
در راستهی نازفروشان که بتانند
چهارشنبه 11 اسفند 1389 00:43
از حالت صمیمانهاش دریافتم که اکنون، امکان راستگوییش بالاست. پرسیدم: منتظر چی هستی؟ مگه بهش فکر نمیکردی؟ پس از مدتی سکوت، جواب داد: توی بازار پوشاک که میچرخی، خیلی از لباسهای توی ویترین چشمت رو میگیره. میایستی و نگاه میکنی. واسه بعضیهاش میری داخل مغازه و پرو میکنی. بیشترش یا تنگه یا گشاده یا نمیپسندی و بهت...
-
آرزو داشتم
شنبه 7 اسفند 1389 08:02
کاش، کودکی ما، برنامه «فیتیله» داشت.
-
فاصلهها مال مناند
پنجشنبه 5 اسفند 1389 10:03
دریافت آهنگ ابتدایی ترانه «کم میآرمت» با صدای «مهرنوش» دانلود آهنگ «کم میآرمت»
-
از زیر ابرویم کمی باران غم بردار
چهارشنبه 4 اسفند 1389 08:00
اگر پا روی دلم بذارم پس چی جای دلم بکارم؟