-
آبی بدون زرد
جمعه 3 آذر 1391 10:10
آفتاب از آسمان من رفته است. دریا از دوریاش کبود شده است.
-
اخوی! التماس دعا
دوشنبه 22 آبان 1391 01:28
آمد داخل مسجد، جورابهایش را درآورد و دوباره رفت. چند دقیقه بعد با دست و صورت خیس برگشت. با صدای بلند گفت: «آهای صاحب صندل قهوهای که دم دره، من باهاش رفتم وضو گرفتم. راضی باش!»
-
آمدم ای ماه! پناهم بده
شنبه 20 آبان 1391 02:01
این که به سنّی برسیم که دیگر مادر، در خیابان و انظار عموم، ما را را بغل نکند و نبوسد، را از نشانههای بزرگ شدن میدانستیم. از همآن بچگی تا حالا که سنّ باباها هستم، کراهت و خجالت داشتم که والده چه در خلوت و چه جلوت، بغل و ماچم کند! مادران هم که ولکن نیستند، در همه حال ما بچهایم و بوسیدنی. این بیمیلی به همراه...
-
نوازش بارون
جمعه 19 آبان 1391 02:06
خوابیدهام. پای چپم از زیر پتو بیرون مانده است. چند انگشت کوچولو، خیلی کوچولو، را حس میکنم که کف پایم را قلقلک میدهند. با چشمان بسته، میخندم.
-
مخاطب بی«خاصّ»یت
پنجشنبه 18 آبان 1391 02:02
حقیقت این است که: مخاطب خاصِّ خوب، مخاطب خاصِّ رفته است.
-
صد هست، نود هم هست
چهارشنبه 17 آبان 1391 01:51
نترس! شهوت، شعلهی عشق را باد میزند.
-
پاییز؛ بهاری است که عاشق شده است
سهشنبه 2 آبان 1391 11:36
بیابانهای «سییخ دارنگون» در اطراف شیراز. زمینهای لخت و عور تی 55 هد. یک عصر پاییزی دلگیر و یک گروهان پیاده که خاکی و خسته از تمرین نظامی به اردوگاه برمیگردد. سربازها به همراه سلاح سازمانیشان در یک خط ممتد، کنار جادهای فرعی که دشت را دو قسمت میکند، حرکت میکنند. دستهی پیاده جلودار است. چند تفنگدار پیاده که...
-
صورتت گُله ولی قلبت یه سنگه
سهشنبه 2 آبان 1391 01:11
تو رو به آتیش میکشم، یه روز با چشمای ترم.
-
سرمایهگذاری
دوشنبه 1 آبان 1391 02:28
دخترها خیال میکنند که پسرها التماسشون میکنند، نمیدونند که دارند مخشون رو میزنند!
-
گزیدهی کتاب خندیدن بدون لهجه
یکشنبه 30 مهر 1391 01:19
گزیدهی کتاب «خندیدن بدون لهجه» نوشتهی «فیروزه جزایری (دوما)» ترجمهی «نیلا والا» نشر «باغ نو» صفحهی 28-29 «سیبزمینی سرخکرده دوست داری؟» بماند که خوش مزهترین غذایی را که دوست دارم به من پیشنهاد میکرد، غذایی که مورد علاقه من است و هیچگاه مادرم به من نمیدهد، سیبزمینی سرخکرده. گرسنه نبودم، اما سیبزمینی...
-
ما مردها
جمعه 28 مهر 1391 23:56
والله ما بیاحساس نیستیم، فقط حرفش رو نمیزنیم.
-
قورباغهام را قورت دادهام
سهشنبه 25 مهر 1391 00:59
چشم قلمبه دارم، یک دلِ گنده دارم.
-
پدافند غیرعامل
چهارشنبه 12 مهر 1391 02:24
شلوغ بود. جمعِ بچهها، جمع بود و اتاق را روی سرشان گذاشته بودند. تلویزیون؛ روشن بود و اخبار پخش میکرد. خبری خواند در مورد احتمال حذف دورهی راهنمایی از مدارس. مثل همیشهی ما، موافق و مخالف شروع کردند به اظهارنظر و بررسی کارشناسی و در همین حین، یکی پرسید: «اصلاً چرا دورهی راهنمایی رو گذاشتند؟» از دهنم پرید: «تا ......
-
مکانیک سیالات
چهارشنبه 22 شهریور 1391 01:57
«سکس»، طول موج «عشق» را قویتر میکند!
-
هم اندازه، ناز دارد هم ناز، اندازه
سهشنبه 21 شهریور 1391 00:57
مجبورم نکن این همه ناز بِکشم. عادت ندارم. وسطش کم میآرم، میذارم میرم...
-
لیلی چه ناله میکنی؟
دوشنبه 20 شهریور 1391 00:15
این مجنون است که از دل تاریخ مینالد: «لیلی» خوش به حال آنان که معشوقی دارند و خوشتر، حال آن که معشوقش را لیلی نام است. لذت دارد صدا بزنی: لیلی! دانلود ترانه «لیلی منال» با صدای «ویگن»
-
افسونگر، ویرانگر
یکشنبه 19 شهریور 1391 02:32
میتواند عشق؛ فاحشه بسازد از فرشتهها. اگر معشوق، اشتباهی باشد.
-
واترلو
شنبه 18 شهریور 1391 01:13
پیرمرد، آمده بود بانک برای یکی پول بفرستد. سر و لباسش فلاشر میزد که از آن لُرهای قدیمی است و به تبع اسلافش سواد نداشت و فیش را داد که تحویلدار برایش پر کند. کارمند بانک پرسید: • پدرجان! اسمت چیه؟ به زحمت و نامفهوم جواب داد: •• ناپلئون! همگی برگشتیم طرفش. کارمند دوباره پرسید: • چی؟ •• ناپلئون. قیافهاش به این...
-
همه عمر برندارم
چهارشنبه 15 شهریور 1391 12:57
• چه طوری؟ •• تا خوابم، خوبم!
-
گزیدهی کتاب پایان یک مرد
سهشنبه 31 مرداد 1391 02:17
گزیدهی کتاب «پایان یک مرد» نوشتهی «فریبا کلهر» نشر «مرکز» صفحهی 20-21 «مردم منتظر، حکومت منتظر، دنیا با نیشخندی روی لب منتظر. تمام هستی منتظر. قبول نداری؟ تا دستکم یکی دو نفر از این جمع رمانی بنویسید. قبول نداری؟ دیگر نه برای صدور انقلاب به آنور آب که میگویند پر از تاریکی و فحشاست. برای هماین مردم. برای داخل...
-
اتّفاق؛ از چشم تو افتاد
شنبه 28 مرداد 1391 00:50
برای آدمِ تلویزیونگریزِ بهانهگیرِ همیشهمنتقدی چون من که ادّعا دارد سینما را میشناسد و صاحبِ سلیقه است؛ تحمّل سریالهای تلویزیونی به ویژه مناسبتیهای رمضان، امری است جانکاه. معدود برنامههای گذری هم که میبینم مرا در این عقیده، راسختر میسازد. حالا تصوّر کنید که چه شود که مجموعهای را ببینم و چونآن بپسندم که...
-
ترمز منهای گاز
پنجشنبه 26 مرداد 1391 04:37
دنیا، قبل از اختراع سرعتگیر، مطمئناً جای بهتری برای زندگی بود!
-
درویش
چهارشنبه 25 مرداد 1391 04:07
از تمام دنیا به من قناعت کن، کفایتت میکنم.
-
امان از راه بیعابر
سهشنبه 24 مرداد 1391 02:44
اگر دقّت کنید پایین صفحهی وبلاگ، آیکن سایت پرشین استیت را خواهید دید. از همآن سایتهایی که خدمات کنتور وبلاگ میدهند. این که چه آیپیهایی به شما سرزدهاند؟ چه ساعتی و چه تاریخی و از چه مسیری و از همه مهمتر برای من «از کجا؟» سرگرمیام این است که رصد کنم قلیلرهگذرانِ وبلاگم کجایی هستند. مدّتی است مهمانی دارم که...
-
مرا به آرامی بکُش
دوشنبه 23 مرداد 1391 03:35
بوسه؛ کمترین سهم عاشق است. پینوشت: شنیدنِ دوستت دارم؟ اون که حقّشه!
-
مرا ببوس
شنبه 21 مرداد 1391 01:28
حرفات شنیدنیاند، اگه لبات بذارند.
-
گزیدهی کتاب سهم من
سهشنبه 10 مرداد 1391 12:36
گزیدهی کتاب «سهم من» نوشتهی «پرینوش صنیعی» نشر «روزبهان» صفحهی 13 همیشه از کارهای پروانه تعجب میکردم. اصلاً به فکر آبروی آقاجونش نبود. توی خیابون بلند حرف میزد، به ویترین مغازهها نگاه میکرد، گاهی هم میایستاد و یک چیزایی رو به من نشون میداد. هر چی میگفتم «زشته، بیا بریم» محل نمیذاشت. حتی یک بار منو از اون...
-
در ماجرای من باش
سهشنبه 10 مرداد 1391 03:00
حرف زدن با تو، آدم رو بزرگتر میکنه، چهقدر خوبه که هستی!
-
کاپا
دوشنبه 9 مرداد 1391 02:24
مسخره است! وقتی قهریم، با آیتمهایی که Share میکنیم، حرفمون رو به همدیگه میرسونیم.
-
پایان خوش
یکشنبه 8 مرداد 1391 00:32
دوستت دارم ولی خواهشاً با اولین خواستگار برو!