-
گزیدهی کتاب نماد گمشده
چهارشنبه 5 بهمن 1390 01:37
گزیدهی کتاب «نماد گمشده» نوشتهی «دن براون» ترجمهی «حسین شهرابی» نشر «افق» صفحهی 28 پانوشت یک: قول مشهور در مورد کاهنان «کوبله» این است که مراسمهایی چنان افسارگسیخته و شورمند به پا میکردند که به خود آسیب میزدند. غالب کاهنانش خود را خواجه کرده بودند و در روم به آنان «گالوس» میگفتند. «گالوس»ها در جشنی در روز 24...
-
خاطرات گذشته
یکشنبه 2 بهمن 1390 03:47
امروز؛ دوم بهمن، پنجاه و سومین سالمرگ «داریوش رفیعی» است. هنوز هم دلم به یاد آرزوهای گمگشته میتپد. دریافت تصنیف «خاطرات بگذشته» با صدای «داریوش رفیعی»
-
عشق؛ کسب و کار من است
شنبه 1 بهمن 1390 02:06
روزهایی که نیست، لیوانکوچولویی رو که توش چایی میخوره، بیشتر از خودش دوست دارم.
-
ناکسی بین که سر از صحبت من میپیچد
چهارشنبه 28 دی 1390 01:23
صدا زد: «بیا». نشانم دادش و گفت: «اون، مریم نیست؟» گفتم: «نمیدونم. دانشگاه نمیاومد که.» بی این که چشم ازش بردارد، گفت: «نه! مطمئنم خودشه.» قبلاًها رفته بود خواستگاریاش و جواب رد شنیده بود. دلخور آمد پیشم و نالید: «سگخور! دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سگ توش بجوشه! حالا که قسمت من نشد آرزو دارم گیر یه آدم عوضی...
-
دنیا همیشه این جور نمیمونه
سهشنبه 27 دی 1390 02:48
• ساکتی؟ •• روزای بعد از تو رو تمرین میکنم.
-
گزیدهی کتاب کفشهای شیطان را نپوش
دوشنبه 26 دی 1390 00:35
گزیدهی کتاب «کفشهای شیطان را نپوش» نوشتهی «احمد غلامی» نشر «چشمه» صفحهی 27 بوی عطر «آذر» احساس غریبی در «امیر» به وجود آورد. بوی گل نسترن که از پنجرهی باز تو میزد با بوی عطر «آذر»، سکوت و آرامش آپارتمان، یک جورهایی حسِّ مردانگی را در او بیدار کرده بود. صفحهی 29 همیشه هماین طوره. آدمها یا اشتباهی سر راه هم...
-
چه سخته مرگِ گل برای گلدون
یکشنبه 25 دی 1390 02:30
هوا، سرد است و از سرما، بخاری را بغل کردهام. از سر لج با خودم پای تلویزیون نشستهام. رادیو هفت از شبکه آموزش، ترانهی قدیمی «زمستون» از «افشین مقدم» را به همراه تصاویر زیبایی از زمستان و طبیعت سپیدپوش و مردم هفتدستلباسپوشیده پخش میکند. با خودم میگویم: «بد نیست به مناسبت حلول زمستان، توی وبلاگ، کارِش کنم. دیر...
-
گزیدهی کتاب دیدار با ذبیحالله منصوری
چهارشنبه 21 دی 1390 00:32
گزیدهی کتاب «دیدار با ذبیحالله منصوری» نوشتهی «اسماعیل جمشیدی» نشر «زرین» پیشنوشت: تا حالا حتی یک کتاب از «ذبیحالله منصوری» را نخواندهام ولی میبینم انبوه کتابهایش را که حجم قابل توجهی از نمایشگاههای کتابی را که گاه و بیگاه در این جا برگزار میشود، پُر میکند. و هجوم آدمهایی که (سرانه مطالعهشان یک کتاب در...
-
حیف، آقاتختی بود
سهشنبه 20 دی 1390 03:06
«تختی» برای من، یک قیافه مردانهِ مهربان است در یک قاب عکس سیاه و سپید قدیمی روی دیوار یک مغازه در کودکی که زیرش نوشته: «صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را که دگر مادر گیتی چون تو فرزند بزاید»
-
آنم آرزوست
دوشنبه 19 دی 1390 03:08
هماینه دیگه! تا تو چراغخاموشِ مسنجر میآی تو نِت، من مجبورم با چراغ روشن دنبالت بگردم.
-
آینه جا خورد تا منو دید
یکشنبه 18 دی 1390 03:13
من تواناییهای زیادی دارم. میتوانم ساعتها در اتاق، کنارت بنشینم، بدون این که کلمهای حرف بزنم، بدون این که ذرّهای تکان بخورم، بدون این که حرکتی کنم، جوری که اگر ندانی آنجایم، حضورم را احساس نکنی. من میتوانم نباشم.
-
سه غم آمد سراغم هر سه یکبار
چهارشنبه 14 دی 1390 08:22
شکر خدا و گوش شیطان کر، این یک هفته جهنمی دارد تمام میشود و انشاءالله وارد بهشتِ آرامش خواهم شد، گمشدهای که به شدّت نیازمندش بودم و در دعاها میخواستمش. گذشت ولیکن بد گذشت. بیشترِ هماین چند تار موی سیاهِ باقیمانده نیز در این مدت، سپید شد. پینوشت: آخ! یادم نبود! امتحانات پایانِ ترم! دوباره دست و پا زدنهای...
-
به اصفهان رو
یکشنبه 11 دی 1390 08:01
میگویند دستودلباز نیستی. آری، خسیسم، در گفتن «دوستت دارم».
-
دلم میخواست بسازم، دلش میخواست بسوزم
شنبه 10 دی 1390 08:04
... ترسی هم باشد از وابستگیهای یکطرفه است که آن هم به نظر من دردناکند تا ترسناک. هر چند از آن هم گریزی نیست و خاطره و تجربهسازند ولی میسوزانند تا بسازند. و راستی، آزادی هم یک جور تنهایی است دیگر...
-
تو خیال کردی بری
سهشنبه 6 دی 1390 02:51
عاشقی و مهجوری، هر چه داشته باشد تنهایی ندارد. اگر چه او نیست، ولی خیالش که هست.
-
گزیدهی کتاب مجموعهی نامرئی
دوشنبه 5 دی 1390 02:37
«مجموعهی نامرئی» مجموعهی 45 داستان کوتاه از 26 نویسندهی آلمانیزبان مترجم: «علیاصغر حدّاد» نشر «ماهی» «ستوان گوستل» نوشته «آرتور شنیتسلر» صفحهی 39 راستی که تا به حال دختری به خوبی «آدل» به تورم نخورده... چه دختر کمتوقع و سربهزیری بود... «آدل» مرا دوست داشت، در این شکی نیست. «آدل» با «اشتفی» خیلی فرق داشت......
-
نرگس بیمار
یکشنبه 4 دی 1390 01:25
بعضیها، صحبت که میکنند فقط لبهاشان تکان میخورد، بدنشان مثل چوب خشک، ثابت است. پشتت هم که به اینها باشد، حرفشان را میفهمی. خیلیها هم از دستها کمک میگیرند تا منظورشان را برسانند. دستشان بالبال میزند. مدام در رفت و آمد است، در هوا تکان میخورد و هم بدن خودشان و هم شما را لمس میکند. تعدادی پانتومیم همراه...
-
به برگ گل دست نزنید
شنبه 3 دی 1390 00:52
باید یاد بگیرم که گاهی یک شوخی ساده برای خانمها از هزار فحش چارواداری، سهمگینتر است.
-
فریبنده
چهارشنبه 30 آذر 1390 01:42
میتونی، توی این چشمهی اشک، چشم سیاهم رو ببینی؟
-
گزیدهی کتاب اتوبوس پیر
سهشنبه 29 آذر 1390 12:13
گزیدهی کتاب «اتوبوس پیر و داستانهای دیگر» نوشتهی «ریچارد براتیگان» ترجمهی «علیرضا طاهری عراقی» نشر «مرکز» یادداشت مترجم صفحهی 5 «هیچکس را ندیدهام که به اندازه ریچارد به دوست احتیاج داشته باشد و به اندازهی ریچارد برای دوستانش بهدردنخور باشد.» صفحهی 17 اسمش حالا یادم نیست. این بیست سی سالی که گذشته، مغزم را...
-
خودی نخودی
دوشنبه 28 آذر 1390 08:08
چه خوب میشد این نسل، تحمّل همدیگر را یاد بگیرد. ما را که خطکش به دست، بار آوردند.
-
رفتم که رفتم
شنبه 26 آذر 1390 12:16
وقتی قرار است تو باشی و مال من نباشی، بهتر است که من نباشم.
-
آب در کوزه
چهارشنبه 23 آذر 1390 08:33
آیتم «برداشت آزاد» در بخش خبری 20:30 آهنگی شنیدنی داشت. نمیدانم حالا پخش میشود یا نه ولی خیلی دنبالش گشتم و نیافتم. نام اصلی قطعه را نمیدانستم تا توی اینترنت، هدفمند جستوجو کنم. کنار دریا قدم میزدم که ماشینی بوق زد. یکی از دوستان بود. سرم را که از پنجره داخل کردم موسیقی آشنایش را از پخش ماشین شنیدم. گفتم: «این...
-
عیش مدام
سهشنبه 22 آذر 1390 07:44
• چیکارهس؟ •• این؟! متخصص خوابیدن زیر پتوی دونفره! بیربطنوشت: همخوابهای که توی خواب وول نخوره و لگد نزنه، نعمتهها!
-
گزیدهی کتاب معجون عشق
دوشنبه 21 آذر 1390 11:19
گزیدهی کتاب «معجون عشق» گفتوگوی «یوسف علیخانی» با نویسندگان عامهپسند نشر «آموت» ر. اعتمادی صفحهی 14 در خانوادههای جنوبی، معمولاً بچهها دو نام میگیرند، من هم غیر از نام شناسنامهای، نام دیگری هم دارم به نام «مهدی» که خانواده و همه فامیل و دوستان مرا به هماین نام صدا میزنند. چرا؟ در شهر ما وقتی نوزادی متولد...
-
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی
یکشنبه 20 آذر 1390 11:02
• دوباره تو؟ •• دوباره برم؟
-
این دل، شکسته بهتر
جمعه 11 آذر 1390 23:59
ناراحتم. نه برای اینکه ناراحتت کردم، برای اینکه رفتی.
-
در هفتهای، جواب سلامی، مرا بس است
چهارشنبه 9 آذر 1390 01:02
زمانی که میپرسیدند «دوست داری دختره چه جوری باشه؟» پاسخم همآن کلیشههای همیشگی بود. «خوشگلی، مهربونی، اخلاق خوب و...» اما هیچگاه به طور جدّی فکر نکردم که اخلاق خوب یعنی چه؟ و چه صفت خاصّ و ویژهای را در جماعت نسوان میپسندم. پیش از من، زن و مرد جوانی در بوتیک بودند. مرد؛ شلوارهای جین را پرو میکرد و نظر خانم را...
-
همسایهها
یکشنبه 6 آذر 1390 10:28
دست زهرا کوچولو را گرفتهام و توی کوچه ایستادهایم. میپرسم: • میومیو! این خونهی کیه؟ •• خونه خاله مهتاب. • این؟ •• خونه زندایی. • و این؟ •• خونه خروس همسایه! هفت آدم زنده و گُنده توی این خونه زندگی میکنند، اندازهی خروسشون پیش این بچّه اعتبار ندارند!
-
مستان سلامت میکنند
شنبه 5 آذر 1390 07:48
آمار حاضر به خواب را که گرفتم دو نفر نبودند. دو تا از آن شرها که سرشان درد میکرد برای دردسر. یکی را فرستادم توی گردان دنبالشان بگردد. پیدایشان نکرد. میدانستم هر جا باشند، برمیگردند. حاضریشان را رد کردم و گروهان را فرستادم بخوابند. به نگهبان آسایشگاه سپردم که اگر کسی آمد سرکشی، بگوید رفتهاند دستشویی. چراغهای...