-
آرامش در حضور دیگران
پنجشنبه 3 آذر 1390 15:20
از 17 سالگی تصمیم گرفتم آگاهانه خوابم را کم کنم. در طول این 40 سال میانگین خوابم بین 3.5 الی 5 ساعت بوده است، ولی آن مقداری که میخوابم چون خدا را شکر، نه بدهکارم، نه طلبکارم، نه در دلم چیز بدی هست، نه کسی هست که دوستش نداشته باشم، سرم را میگذارم روی بالش، میگویم خدایا همه را دوست دارم، همه را بخشیدم. خدا شاهد...
-
در حلقهی رندان
چهارشنبه 2 آذر 1390 17:05
• در مورد اون حرفی که زدی... •• شوخی کردم. • نه دیگه! فنّ خودم رو به خودم نزن.
-
گیاه وحشی کوهم، نه لالهی گلدان
دوشنبه 30 آبان 1390 18:23
سنگدل نیستم. فقط، اختیارم دستِ دلم نیست.
-
خُرده بر حرفِ درشتِ من آزرده مگیر
دوشنبه 30 آبان 1390 07:50
دلخور نشو. دارم درددل میکنم. اگر کار بدی میکنم بگو تا نکنم.
-
سندرم خستگی مزمن
یکشنبه 29 آبان 1390 07:54
هستم ولی خستهم. پینوشت: این جمله از من نیست ولی از بس به کار میبرمش نسبت به آن، حسِّ مالکیت پیدا کردهام.
-
پینوکیو کجایی؟
شنبه 28 آبان 1390 08:05
قسم خوردن، از نشانههای دروغگویی است.
-
گر چه خارم گاهگاهی راه دارم در گلستان
چهارشنبه 25 آبان 1390 00:14
لابه لای دعاهایی که میکنید دعایی هم کنار بگذارید برای این که توفیق کار خوب نصیبتان شود. نه! همیشه دست ما نیست که هر وقت خواستیم عمل خیر انجام دهیم. باید موقعیتش جور شود، باید اسبابش فراهم شود، سعادت میخواهد. • سالن خروجی فرودگاه خلوت شده بود. همراهم منتظر چمدانش بود و من هم مثل همیشهام، الکیخوش، ولو شده بودم روی...
-
مرئوس، رییس میسازد
دوشنبه 23 آبان 1390 00:36
از هر که بیشتر میترسیم، او رییس است. این قاعده، کِی به هم میخورد؟
-
ما بیشتر
یکشنبه 22 آبان 1390 01:42
چه نسلی را دیدهاید که اندازهی ما؛ دهه شصتیها، نسل ما! نسل ما! کند؟
-
و چه اندکاند قلمبهدستان
شنبه 21 آبان 1390 01:06
مردم، شبیه آنچه فکر میکنند مینویسند، نه شبیه آنچه هستند.
-
خشمشکلی، صلحجانی، تلخرویی، شکّری
چهارشنبه 18 آبان 1390 02:43
فریب این اخمهای درهم و سگرمههای توهَم را نخورید. ما، دلمان را برای گل یا پوچ، توی مشتمان قایم کردیم و حالا یادمان رفته توی کدام دستمان هست!
-
در دلک لالهای، پشت و پناهم بده
یکشنبه 15 آبان 1390 08:01
زمزمهی دوستت دارم کنار لالهی گوش، خوابم میکند.
-
اصل کاریشون منم
شنبه 14 آبان 1390 08:31
چه خوب است که زن شیرازى داشته باشی؛ بس که لهجه و با ناز حرفزدنشان، قشنگ است و دوستداشتنی است. توى کتابفروشى؛ دختر که روپوش و صورتش میگفت دبیرستانی است به خانم فروشنده که عاقلهزنی بود گفت: «دیروز اومِیدم دو کتابزبان خِریدم جلداشون فرق داشت ولی توشون نگا کِردَم یکی بودند.» خانم فروشنده هم کتابها را باز کرد و...
-
به یادگار نوشتم
چهارشنبه 11 آبان 1390 09:35
چنان توى حیاط شاهچراغ قدم مىزنم و به گوشهکنارهاش آشنایم که انگارى خانهی پدرى است، بس که آمدهام و حتا یک شب تا صبح خوابیدهام. بعد سالها سری به موزهاش زدم. بین کتابهاى خطى طبقهی دوم به کتابى برخوردم که خط قشنگ و خوانایى داشت به خلاف بقیه. ایستادم و یک صفحهاش را خواندم. کاش فونت کامپیوتریاش را داشتم. توى...
-
ار غیر مرادم گردد
یکشنبه 8 آبان 1390 07:51
روزهای پیشِ رو، باید روزهای خوبی باشند: این هفته در شیراز خواهم بود، در یک فصل و هوای مناسب هر چند به بهانهی دوا و دکتر باشد، و دو هفتهی بعد، به بوشهر خواهم رفت برای شرکت در جشن ازدواج یکی از دوستان. باید روزهای خوبی باشند.
-
بگو به باد که زلف رهام را ببرد
جمعه 6 آبان 1390 21:40
آفت این است که همه چیز را با هم ذخیره میکنیم. غم و شادی مانند کاه و گندم همراه هماند. کاهها را پرت کن هوا، تا باد ببرد. آنچه میماند گندم است که انبار میشود. مهم، بادی است که باید بیاید.
-
شکلات تلخ
چهارشنبه 4 آبان 1390 01:05
طعم تلخی ماندگارتر از شیرینی است. به هماین دلیل است که غمها دیرپایند.
-
محبّت
جمعه 29 مهر 1390 14:49
کسی، کوهِ یخها را دوست ندارد. آدمها، دور آتش جمع میشوند.
-
تموم شد، نفر بعدی
چهارشنبه 27 مهر 1390 02:24
یک خاصیّتِ فرم پُر کردن وقت ثبتنام در سایتهای اینترنتی این است که روز تولّدت، اینباکسات را پر میکنند از پیام تبریک البتّه به شرطی که تاریخِ درست داده باشی و تولّد واقعی و شناسنامهایت، دو تا نباشند. شاید به هماین دلیل است که دریافت تکپیامک «سلام پیرمرد، تولدت مبارک!» از خواهر کوچیکه، همراهِ خنداندن، شادت میکند.
-
خاکستری
سهشنبه 26 مهر 1390 04:12
میان نقشِ منفیها، گستاخها را به دوروها ترجیح میدهم.
-
کدوم دست خودم پوچه؟
دوشنبه 25 مهر 1390 08:50
دستِ طلب، مال من است، دستِ ردّ، از آن توست.
-
گل به خودی
یکشنبه 24 مهر 1390 12:21
بزرگترین اشتباهت این بود که فاش گفتی عاشقی. خرابش کردی، نمیدانستی که بازی در زمین خودش را بلد نیست؟
-
ترمینال
چهارشنبه 20 مهر 1390 09:11
از تفریحاتم نگاه کردن به مردم است. دید زدن مردم کوچه و بازار. هماین کارهای عادیِ مردم عادی. چون به اقتضای شرایط کارم، اکثر ایام را دور از شهر و جامعه به سر میبرم تا کوچکترین فرصتی نصیبم میشود یک گوشه مینشینم و آدمها را رصد میکنم. به دوستان هم میگویم برای تفریح و گردش به جایی برویم که محل گذر مردم باشد. مردم...
-
رییس خوب
سهشنبه 19 مهر 1390 08:09
• خواب بودی؟ •• نه، به چشمهام مرخصی داده بودم!
-
مگه کار دیگه هم میشه کرد؟
دوشنبه 18 مهر 1390 08:11
تظاهر کن که آرومی!
-
آسفالت، تو را میخواند
یکشنبه 17 مهر 1390 07:46
پنجرهی اتاق در طبقهی یازدهم هتل هویزه با نمای شیشهای ساختمان مرکزی بانک تجارت، جان میدهد برای خودکشی! برای هماین است که دریچهها را تنگ و کوچک و باریک ساختهاند.
-
شبستان
چهارشنبه 13 مهر 1390 01:30
نوازندههای سفرهخانه که مقدمهی آهنگ را زدند، همه دانستیم که ترانهی محبوب «کوروس سرهنگزاده» است. خواننده که میخواند: «دیگه عاشق شدن، ناز کشیدن، فایده نداره دیگه دنبال آهو دویدن، فایده نداره» به جمعیّت نگاهی انداختم. بیشتر زوجهای جوان بودند. همآنها که روبهروی هم مینشینند، بیدلیل به هم لبخند میزنند، هنگام...
-
قابیل! تو بگو
سهشنبه 12 مهر 1390 01:20
کلاغها از کِی به نشستن روی سیمها عادت کردند؟
-
خوبان ز شش جهت
دوشنبه 11 مهر 1390 02:33
با هم مأموریت آمدهایم. از همآن دم فرودگاه، کلّهاش مثل رادار میچرخد و نگاهش مانند هدفیاب فانتوم روی سوژهها قفل میکند. زدم پشتش: «چشاتو درویش کن بچه!» سرش را خاراند: «لامصّب، چه چیزایی! آدم از انتخابهای قبلیش پشیمون میشه!»
-
دوباره چیکار کردی؟
شنبه 9 مهر 1390 23:53
فرسنگها دور از یار و دیار، در برزخ خواب و بیداری، صدایی میآید. میشنوم که مادر با لحن ملامتباری میگوید: مجتبی! گویی چون بچّهگیها، کار بدی کرده باشم. هراسان نیمخیز میشوم. جز تاریکی چیزی دور و برم نیست.