با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

هان ای دختر

بارها گفته‌م جلوی مادرت گریه نکن.
اون هم مثل تو زنه و خام یک حقه‌ی زنانه نمی‌شه.
پیش پدرت گریه کن تا کارت پیش بره!

زندگی مال شماها

اولین جمله‌ی انگلیسی که یاد گرفتم این بود:
I am a Disco Dancer
خیلی سال پیش، توی بچگی، قبل این‌که مدرسه بروم و سواد فارسی یاد بگیرم.
جسارت است محضر شما زبان‌دانان! ولی معنایش می‌شود: «من رقاص دیسکو هستم»
آواز یک فیلم هندی بود. پسرک فقیری که برای رقص خوبش مشهور می‌شود. دشمنان حسودش توطئه می‌کنند و به گیتار برقی‌اش برق شهر وصل می‌کنند. لحظه‌ی آخر، مادرش می‌فهمد و پیش‌دستی می‌کند و روی سن، گیتار را از دست پسرش می‌قاپد و می‌میرد. «جیمی» افسرده می‌شود و موسیقی را رها می‌کند. دوست‌دخترش پاپیچ‌اش می‌شود و برش می‌گرداند به صحنه.
آن سکانس هنوز یادم است.
گیتاریست‌های گروه با گیتارشان ژست شلیک می‌گیرند. جیمی می‌پرد وسط استیج. زنی جیغ می‌کشد. پسرکی سوت می‌زند. دخترکی روی سر کچل جلوییش ضرب می‌گیرد. دختری وسط مردم می‌رقصد. خواننده تک‌تک حروف دیسکو را می‌گوید و تماشاگران تکرار می‌کنند.
The D
The I
The S
C
O
Disco, Disco, Disco
«نه برای سیاهه نه سفید
جهان مال کسیه که می‌تونه عشق بورزه
کسی که با لبخند زندگی می‌کنه و با لبخند می‌میره
نه طلا، نه نقره. ما عاشق خوندن هستیم
اگر می‌خواهی کاری انجام بدهی از اعماق قلبت عشق بورز
از صبح تا شب تو خیابون می‌خونیم
کاسبی ما خوندنه
زندگی کوتاهه. شاد زندگی کن
این مال منه اون مال توست رو فراموش کن.»



آن وقت‌ها که تلویزیون دو شبکه بیش‌تر نداشت (که تازه شبکه دویش را به زحمت می‌شد گرفت)، هم‌آن زمانِ آنتن‌های پرشاخه روی پشت‌بام‌ها، آخر هفته‌ها پای فیلم‌های هندی شبکه‌های عربی کشورهای همسایه می‌نشستیم. کافی بود سر آنتن رو کج کنی طرف‌شان تا مثل آینه بگیری‌شان. چهارشنبه شب‌ها کانال 55 بحرین فیلم هندی داشت، شب جمعه کانال قطر و جمعه‌شب هم کانال کویت و امارات.
ما؛ اطفال صغار، با چشم‌هایی که پلک نمی‌زد ولو می‌شدیم جلوی تلویزیون. پسربچه‌ها عاشق صحنه‌های زدوخورد بودند. هم‌آن جایی که قهرمان یک تنه بیست نفر را لت و پار می‌کرد. دختربچه‌ها هم منتظر رقص و آواز. فیلم هندی بود دیگه.
بازیگرها را نمی‌شناختیم و روی‌شان اسامی من‌درآوردی گذاشته بودیم. بعدها فهمیدیم که «ویجی» اسمش «آمیتا باچان» است. ولی برای من همیشه «جی» بود. مرد قدبلند و کم‌حرف فیلم شعله که سکه‌ش یک رو داشت. بگذریم.
حالا چرا دیسکو دنسر؟
توی خلوت یکی از شب‌کاری‌ها نشسته بودم که این جمله از اعماق حافظه‌ام به زبانم جاری شد، یک‌هو. خدا خیر بدهد اینترنت را. از آخوندها هم بیش‌تر می‌داند! با یک جست‌وجوی ساده، ترانه‌ را پیدا کردم. کلیبپش را هم. چه ذوقی کردم با نبش قبر خاطرات. فیلم مال سال 82 میلادی‌ست. خود فیلم و ترانه‌اش از هیت‌های بالیوود است. لینکش را پیدا کرده‌ام و دارم دانلودش می‌کنم. باز هم می‌گویم خدا خیر بدهد مخترع اینترنت را. به ما وقت ملاقات داده با نوستالژ‌ی‌ها.

دانلود ترانه
دانلود کلیپ

من از اول اینا رو می‌دونستم

در جایی یک شیء گم‌شده را پیدا می‌کنی که مردی را در آن‌جا گم کرده‌ای...

حالا حکایت ماست

شهر ما بیش‌ترین آمار طلاق را در سطح استان دارد، اغلب در مرحله‌ی نامزدی. چرایی‌اش حالا بماند...
دور هم تو خونه‌ی مادربزرگه نشسته بودیم و خبرهای جدید طلاق را به روز می‌کردیم:
کی طلاق گرفته... کی درخواست طلاق داده... کی مهرش رو اجرا گذاشته... کی می‌خواد جدا بشه... کی‌ها دعواشون شده... کی رفته قهر...  
وحشت کردیم از این همه جدایی.
مادربزرگ گفت: «بندرِ امروز شده مثل آبادان قدیم. -زمان شاه- توی آبادان، زن‌ها که به هم می‌رسیدند بعد از سلام و حال و احوال، می‌پرسیدند: هنوز با شوهر پارسالیت هستی؟»

هم‌این قدر دقیق

تلفن می‌کنم: «چی کار می‌کنی؟»
«به دیوار نگاه می‌کنم!»
«مسخره‌بازی در نیار.»
«جون تو، نشسته بودم زل زده بودم به دیوار روبه‌روم. سفید هم هست!»