با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

قناری خوب نمی‌خونه


مادربزرگ یکی از آشناها فوت شد. بعد از یک عمل جراحی به هوش نیامد. قرار شد شناسنامه مرحومه را به دست بچه‌هایش در بیمارستان برسانیم تا مراحل صدور گواهی فوت و ترخیص طی بشود.
شناسنامه را گرفتیم، متولد 1314 بود. توی پارکینگ بیمارستان، منتظر پسرش ایستاده بودم، مرد میانسالِ قدبلندی با ظاهر و لباسی آراسته آمد. غمگین ولی آرام بود. عرض تسلیت و تشکر و تعارف و خدا حافظ شما.
وقت بیرون آمدن به «مریم» گفتم:
مادر آدم باید توی ٨٨ سالگی بمیره. 
کاش...
نظرات 1 + ارسال نظر
رسوب چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 08:02

سلام
کاش میشد مادرا هیچ وقت نمیرن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد