با سلام خدمت شما دوست عزیز و گرامی وبلاگ خوبی داری ازش استفاده کردم اگه موافق باشی با هم تبادل لینک کنیم اگه موافقی به وبلاگ من سر بزن و منو با خبر کن ممنونم از شما دوست عزیز
سلام
طلبه ، بسیجی، بچه پاسدار ، شهرک محلاتی ، تهران
به جز چند مگابیتی که برای سلیقه ی افتضاح موسیقیت از بین رفت از زمانی که گذاشتم تا این 31 صفحه وبلاگت رو خوندم لذت بردم.
شاد و سرزنده و عاقبت به خیر باشی
یاعلی
جیمیلت رو گذاشتی ولی ارزش نداشت با میل جوابت رو بدم. همینجا میگم: اشتباه گرفتی، مشابهت اسمیست لابد. این توصیفاتی که گفتی من نیستم. یا حق
سر کلاس عقاید استاد پرسید: چرا تخلف از وعده قبیحه؟
گفتم: چون رسم مردونگی نیست.
دوباره پرسید:چرا خدا نمیتونه به وعده اش عمل نکنه؟
گفتم:آخه لاتی دنده عقب نداره، وقتی گفت این کارو کنی یه چیزی میدم باید بده.
-لبخند کنایه دار استاد! سپس فرمود: با این ادبیات زورخونه باید چاله میدون برای الوات عقاید بگی.
(از کتاب الالهیات للالوات) البته داستان واقعیه
با سلام خدمت شما دوست
عزیز و گرامی وبلاگ
خوبی داری ازش استفاده
کردم اگه موافق باشی با
هم تبادل لینک کنیم اگه
موافقی به وبلاگ من سر
بزن و منو با خبر کن
ممنونم از شما دوست
عزیز
آدم ها فقط بدتر نمیشوند,عوضی میشوند...
ممنون از همراهیت
سلام
طلبه ، بسیجی، بچه پاسدار ، شهرک محلاتی ، تهران
به جز چند مگابیتی که برای سلیقه ی افتضاح موسیقیت از بین رفت از زمانی که گذاشتم تا این 31 صفحه وبلاگت رو خوندم لذت بردم.
شاد و سرزنده و عاقبت به خیر باشی
یاعلی
جیمیلت رو گذاشتی ولی ارزش نداشت با میل جوابت رو بدم. همینجا میگم:
اشتباه گرفتی، مشابهت اسمیست لابد.
این توصیفاتی که گفتی من نیستم.
یا حق
اونا توصیف خودمه استاد
به هر حال قلم قشنگی داری
با علاقه دنبال میشوید
شاد باشی
اینی که تو هستی
دوری و دوستی
عازم کربلام
دعاگو
یا حق
،خشک شد گل های گلدان و غذا سر رفته بود
در نبودش زندگی از دست ما در رفته بود
،آه ای گلدان خالی ، خشک باشی بهتر است
لاله ای که عاشق ما بود ، پرپر رفته بود
،آن که عمری خنده اش چشم و چراغ خانه بود
بی گمان دیگر نمی خندید ، دیگر رفته بود
،پس چه شد امروز از ما زودتر خوابش گرفت
او که هر شب دیرتر از ما به بستر رفته بود
،زیر لب دیدم اذان می خواند ، تردیدی نداشت
از کنارم تا که گفت الله اکبر رفته بود
،جای هدیه جعبه ای خرما خریدم صبح زود
روز مادر بود اما حیف مادر رفته بود
امیر علی سلیمانی
سر کلاس عقاید استاد پرسید: چرا تخلف از وعده قبیحه؟
گفتم: چون رسم مردونگی نیست.
دوباره پرسید:چرا خدا نمیتونه به وعده اش عمل نکنه؟
گفتم:آخه لاتی دنده عقب نداره، وقتی گفت این کارو کنی یه چیزی میدم باید بده.
-لبخند کنایه دار استاد! سپس فرمود: با این ادبیات زورخونه باید چاله میدون برای الوات عقاید بگی.
(از کتاب الالهیات للالوات) البته داستان واقعیه