با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

تلفن همراه

کتاب «تلفن همراه»
نوشته‌ی «استفن کینگ»
ترجمه‌ی «شهره ابری»
ناشر: نگارینه

صفحه 222
مرد به «آلیس» لبخندی زد... لبخند نزدن به «آلیس» کار مشکلی بود. او جوان بود و حتی در ساعت 3 صبح هم زیبا به نظر می‌رسید.
نظرات 2 + ارسال نظر
غزلک چهارشنبه 10 شهریور 1389 ساعت 13:06

سلام

به دلایلی وبلاگ قبلیمو بستم... یه آدم بیمار با همون آدرس وبلاگ ساخته، خواهش میکنم لینک گل من گلی رو حذف کنید.

مرسی

سلام
امیدوارم هرجا که هستی، خوش باشی
ولی
بگذار تا مقابل روی تو بگذریم...

غزلک شنبه 13 شهریور 1389 ساعت 21:27

خوبه من هم داد بزنم آی دزد؟؟؟؟ (اشاره به مصرع بعدی؛) )

غزلک یه شخصیت مجازی بود که حذفش کردم، هر پروفایلی که مربوط بهش بود رو حذف کردم،... البته نمیدونم چرا هنوز اینجا با این اسم نظر میذارم؟!

نمی دانم به چه دلیلی با اسم قبلی پیام می گذارید ولی
کار خوبی می کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد