با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

پرنده‌ی مهاجر

«برای من زندگی اینه، پُر وسوسه، پُر غم
یا مث نفس کشیدن، پُر لذّت دمادم»
ابتدای دهه‌ی هفتاد، قایق‌های فایبرگلاس ماهی‌گیری به بازار آمدند و لنج‌های صیّادی را از رونق انداختند. جاشوهای سابق با سرمایه‌ای اندک قایقی خریدند و به جاروب کردن کف دریا مشغول شدند. آن اوایل، درآمد حسابی هم داشتند. هر قایقی باید اسمی می‌داشت که روی بدنه‌اش نوشته می‌شد. حالا نوبت تابلونویس‌ها بود که از این نمد برای خود کلاهی بدوزند. این کار به ساده‌ترین شکل ممکن انجام می‌شد. اسم را روی یک عکس رادیولوژی قدیمی می‌نوشتند و می‌بریدند و می‌چسباندند به سینه قایق و با یک اسپری فشاری، رنگ می‌کردند. باید به اندازه اسپری می‌کردی تا رنگ از آن پایین شرّه نکند و سرازیر نشود. ورق سیاه رادیولوژی را که برمی‌داشتی، نام انتخابی، درشت و خوش‌رنگ، خودنمایی می‌کرد. انتخاب اسامی هم داستانی داشت:
عده‌ای اسم خودشان را روی قایق‌شان می‌گذاشتند: محمد، علی‌رضا، جواد، عباس و...
تعدادی هم اسامی مذهبی را: حیدر کرّار، ضامن آهو، صاحب‌الزمان، سیدالشهداء و...
یک عده هم هیجان‌زده شدند: کوسه جنوب، نهنگ دریا، شاهین صحرا و...
اما در این میان، دایی من که عشق داریوش (اقبالی) بود نام متفاوتی انتخاب کرد: پرنده‌ی مهاجر.
همان ترانه که با صدای پرندگان در طبیعت شروع می‌شود و با
«ای پرنده‌ی مهاجر! ای پر از شهوت رفتن
فاصله قدّ یه دنیاست، بین دنیای تو و من»
ادامه پیدا می‌کند. دایی، سفارش داد با فونت(ی که الان می‌دانم تیتر بولد است) بر روی یک عکس رادیولوژی قدیمی (که مال دایی دومی بود)، پرنده‌ی مهاجر را بنویسند و محض امتحان، توی حیاط روی دیوار یکی از اتاق‌ها اسپری‌اش کرد. من، کودک آن روزها، شاهد خاموش این مراسم بودم.
پس از گذشت سال‌ها، خانه‌ی پدربزرگ تغییر بسیاری کرده است. اتاق‌های شلوغ و سرزنده، سوت‌وکور و ویرانه شده‌اند، درخت کُنار حیاط جای خود را به نخلی داده است،  آدم‌ها و خاطره‌های زیادی آمده و رفته‌اند ولی «پرنده‌ مهاجر»، هر چند رنگ‌پریده و مات، وفادارانه حضور دارد.
این اسم نه فقط روی دیوار خانه که در ناخودآگاه ذهنم نیز حک شده است. همیشه و هر جا که صدای داریوش را می‌شنوم که می خواند:
«کوچه پس‌کوچه‌ی خاکی، در و دیوار شکسته
آدمای روستایی، با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازه‌ است، واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است، از یه عاشق قدیمی»
یاد آن کوچه‌ی بن‌بست می‌افتم، یاد درب بزرگ چوبی با کوبه‌اش (که شکل یک مشت زنانه بود به همراه انگشترش)، یاد حیاط درندشت و درخت کُنار بزرگش و یاد پرنده‌ی مهاجری که سیاه و بزرگ روی دیوار نشسته است و شوق پریدن دارد.
ترانه پرنده‌ی مهاجر، به خودی خود ترانه غم‌انگیزی است و گذر ایّام و نوستالژی‌ای که همراهش پیرتر و دورتر می‌شود بر غم‌ناکی‌اش می‌افزاید.
«من دارم تو آدمک‌ها می‌میرم، تو برام از پریا قصه می‌گی
من توی پیله‌ی وحشت می‌پوسم، برام از خنده چرا قصه می‌گی؟»

دانلود ترانه «پرنده مهاجر» با صدای «داریوش اقبالی»

نظرات 4 + ارسال نظر
کلافه چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 20:42 http://kalafam.blogsky.com/

مرضیه چهارشنبه 21 مهر 1389 ساعت 21:49



یه سوال داشتم که دیگه نمیپرسم...

من داریوش رو با "یاور همیشه مومن" شناختم.... مقصدت هر جا که باشه، هر جای دنیا که باشی... خاطرت باشه که قلبت، سپر بلای من بود...

چقدر خورد تو ذوقم وقتی بهم گفتن که معتاده... این خاطره جزء اولین شکستهای عشقی من محسوب میشه

الان که از فعالین مبارزه با اعتیاده.
هر چند که اعتقاد دارم ترک کردن، صداش رو خراب کرده. معتاد که بود صداش سوز بهتری داشت.
از خودش هم پرسیدند بهترین ترانه ات کدومه؟ گفت: «یاور همیشه مومن»
و پرسیدند به خوندن کدوم یک افتخار می کنی؟ جواب داد: «دوباره می سازمت وطن»
---
خودم یکی بهترین ترانه اش رو «دل من» می دونم.
ولی «شام مهتاب» رو بیشتر از همه زمزمه می کنم.
موزیک پلیر گوشیم هم میگه که «گره کور» رو بیشتر از همه گوش دادم.

مهدی سه‌شنبه 13 تیر 1391 ساعت 12:22 http://mss-c60.ir

سلام مجتبی جان دمت گرم موفق باشی

هادی جمعه 24 مهر 1394 ساعت 16:14

یهو این اهنگ امد تو ذهنم سرچ کردم که دانلودش کنم وبلاگ تو رو پیدا کردم .با نوشتت حال کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد