برای سینهزنی، عشق حسین کافی نیست.
اگر سینهای خالی از بغض و کینه و حقد و حسادت و دروغ و تهمت و غیبت و بذر گناه داری میتوانی برای عزای حسین رویاش بزنی.
پینوشت: شاهدان بیتفاوت جنایت میدان کاج چه کم از مردم کوفهی سال 61 قمری دارند؟ آیا آنها، همان عزاداران سالهای گذشته نبودند که بر سر و سینه میزدند و فریاد میکشیدند: علمدار نیامد؟
به راستی؛ واقعاً ما اهل کوفه نیستیم؟
ما اهل کوفه نیستیم چون اهل تهرانیم. خیلی هم تابلوئه! شما نمی دونستی؟؟!
...
پی نوشت: مرسی بابت کامنت زیباتون.
گاهی فقط آدم ها رو شور حسینی میگیره...همین!
بقول خود شما که کاملا صحیح فرمودید:
هرچیز در این مملکت منع بشود مردم بر آن مصّر می شوند
و هرچیز را که الزام به انجامش بشود مردم از آن سرد می شوند
ماجراهای پشت پرده هیأت های عزاداری و حمایت و اصرار عجیب دولت هم بماند
قضیه میدان کاج هم زخم تازه ای نیست
مقصر کیست وقتی چیزی به اسم شرع و عرف علم شده که زن تحت تملک مرد است
و
واقعا خود شما هم بودی کسی میگفت آقا دخالت نکن «ناموسیه» چکار می کردی؟
عزیز من مسئله همون مسئله همیشگیه که هنوز خودمان هم نمیدونیم ازش بگذریم یا نه
دست خودمان نیست، حس مالکیت رو دوست داریم
چرا اهل کوفه ایم همه مان و فقط لاف انسان دوستی و عزادار حسین بودن را می زنیم.
جای اینکه برویم توی سر خودمان بکوبیم که "واحسینا! حسین تشنه مرد!" از جوانمردی اش بیاموزیم. به قول همین حسین اگر دین نداریم حداقل آزاده باشیم. هستیم؟
ما اهل تهرانیم، از اهل کوفه بدتر!