با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

بت‌شکن

چه لحظه‌ی مبارکی است آن زمان که بگویی: برو، حالا شناختمت!

نظرات 6 + ارسال نظر
تو پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 02:31 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

اون لحظه اگه تکرار هم نشه جاودانه خواهد موند...

مرضیه پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 18:34

مبارکیش از چه بابته؟

یکسره شدن تکلیف و رفتن هر کس سی خودش.

مرضیه جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 16:57

راستشو بگم بازم گرهش برام باز نشد، با فرض این که رفتنش مبارکه، راندنش که نیاز به انتظار نداره!؟

تا حالا با آدم های سریش و آویزانی که روابطشان را بر پایه توهماتشان بنا کرده اند برخورد داشته ای؟ از آن ها که تا توی ذوقشون نخوره ول کن نیستند؟

ـــــ

باز هم بگم یا می خوای توی مینی مال ما اسکی کنی؟

سیب شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 08:29 http://sibeleila.persianblog.ir/

هیچ هم لحظه مبارکی نیست
زدن و پایین آوردن پک و پوز ملت که هنر نیست
دیگه هرکس هرچی هست ذاتش همونه
بیچاره نمیتونه عوض شه که، تو ذوقش زدن هم جز اینکه بخوره تو ذوقش دردی ازش دوا نمیکنه
انصافا دردی از ما هم دوا نمیکند، جز اینکه یک فقره دشمن به دشمنانمان بیفزاییم.

مرضیه شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 10:03

تا حالا چوب اسکی نو خریدی ببینی اسکی تو مینیمال مردم چه کیفی داره؟

ببین، گفتم که نیاز به انتظار نداره یعنی همین دیگه... روراست بزن تو ذوقش، چرا منتظر لحظه ی مبارکی؟؟ مثل همون موقعهایی که وسط بحث یهو دیگه جواب آدمو نمیدید یعنی تمومش کن!

نگرفتی

مرضیه شنبه 2 بهمن 1389 ساعت 19:58

خوب نیانداختی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد