با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

بعد از این دیوانه سازم خویش را

چه سخت است کسی را بخواهی که می‌دانی به دردت نمی‌خورد.
آیا باید این عقل دوراندیش را دور انداخت؟

نظرات 4 + ارسال نظر
سیب سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 10:52 http://sibeleila.persianblog.ir

وقتی خواستنش، آرامش می آورد دیگه نمیتوانی بگویی بدرد نمی خوره
درسته یا نه؟
آرامش قلبی چیزیه که اینور آب دوزار ارزش نداره

مهشید سه‌شنبه 3 اسفند 1389 ساعت 11:09 http://mahshidmohamadi.blogfa.com

سلام دوست خوبم
ممنون که در نبودم به یادم بودید.
من فکر می کنم حکایت آش کشک خاله ست... در مورد خودم و رابطه ای که درگیرشم با اطمینان می تونم بگم...

سارا.ت پنج‌شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 18:50 http://saarat.blogfa.com

یعنی با تمام وجودم درک کردم ...

تو پنج‌شنبه 5 اسفند 1389 ساعت 21:51 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

دوراهی سختیه...درگیرشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد