با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

در راسته‌ی نازفروشان که بتانند

از حالت صمیمانه‌اش دریافتم که اکنون، امکان راست‌گوییش بالاست.
پرسیدم: منتظر چی هستی؟ مگه بهش فکر نمی‌کردی؟
پس از مدتی سکوت، جواب داد: توی بازار پوشاک که می‌چرخی، خیلی از لباس‌های توی ویترین چشمت رو می‌گیره. می‌ایستی و نگاه می‌کنی. واسه بعضی‌هاش می‌ری داخل مغازه و پرو می‌کنی. بیشترش یا تنگه یا گشاده یا نمی‌پسندی و بهت نمی‌آد. از میون این همه فقط یکی‌اش رو انتخاب می‌کنی.
«اون» برای من یک ویترینی بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
تو چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 17:56 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

احساس میکنم خیلی خصوصیه...

ل.س جمعه 13 اسفند 1389 ساعت 22:28 http://www.ghedim.blogfa.com

ای داد بی داد..

در مسلک خوبان روش داد نیامد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد