مادر، دیابت دارد. چشمش تار میبیند. دکتر گفته قند خون به شبکیّه زده و باید عمل کند.
مادر، چربی خون دارد. چند وقت یک بار که چربیاش بالا میرود، گیج و بیحال یک گوشه میافتد.
مادر، اعصاب ضعیفی دارد. با کوچکترین ناراحتی (نمیدانم چرا) دستش فلج میشود و از کار میافتد.
مادر، اضافه وزن دارد. تحرّک و بالا و پایین رفتن از پلهها برایش عذابآور است.
مادر، پیر شده است.
مادر، شیراز است. چشمش را عمل کرده و منتظر جواب دکتر است تا مرخص شود. زنگ زدهام تا حالش را بپرسم.
از خودش میگوید. که این طورم و آن طورم.
میگویم: نه دیگه! تو واسه ما، مادر نمیشی!
صدای تلخند توی دلش را از راه دور میشنوم.
•
باز هم خدا را شکر.
خدا را شکر که مینویسم: «دارد».
فعل «دارد» هر چند که در خود «درد» دارد، خیلی بهتر از فعل «داشت» است.
این دومین بار است در چند روز اخیر که دعا میکنم خداوند مادری را برای فرزندش حفظ کند
چقدر این جمله غریب است
همیشه دعا میکنند خدا فرزندان را برای مادر حفظ کند
ولی تجربه دوری تلخ من از مادرم مرا رسانده به اینجا که دعا کنم هرچقدر بیشتر و بیشتر به اندازه چانه زدن برای ثانیه ها خدا حفظشان کند تا نیاید روزی که پشت تلفن صدایی را بشنویم و دلمان بریزد که آی ی ی ی چقدر شبیه صدای مادرم بود
مادر...عجب...
غافلیم از "دارد" های امروزش
و میرسد روزی که ورد زبانمان "داشت" هایش میشوند ...
خدایا سایه اشونو کم نکن
مادرها همیشه هستند
این خاصین مادریست
بیا ...
خدا مادرتون رو حفظ کنه
زنده باشید