با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب تبانی

«تبانی The Fix»
نویسنده: دکلان هیل Declan Hill
ترجمه: علی آخوندان
خبر ورزشی 4013


من در انگلیس بزرگ شدم و بنابراین فوتیال ورزش محبوبم است. البته من جوری عاشق فوتبال هستم که برای علاقه‌مندان این ورزش قابل‌قبول نیست. اولین تجربه‌ی من یکی از لحظاتی بود که می‌تواند زندگی‌تان را تغییر دهد. دبستانی بودم که یکی از سردسته‌های بچه‌ها طرفم آمد و گفت: «آرسنال را بیش‌تر دوست داری یا لیورپول؟»
6 سالم بود و اسم هیچ‌کدام از این تیم‌ها به گوشم نخورده بود، ولی به نظرم آرسنال اسم مسخره‌ای داشت و گفتم آن‌ها باید تیم ضعیف‌تر و ذلیل‌تری باشند و به هم‌این دلیل انتخاب‌شان کردم. این تصمیم، اتفاقی بود که دیگر نمی‌شد تغییرش داد. یک بار نقل‌قولی از یک تماشاگر فوتبال خواندم: «می‌توانید پدری شپشو باشید! می‌توانید زن‌تان را طلاق دهید و به کشور دیگری مهاجرت کنید، ولی نمی‌توانید تیم فوتبال‌تان را تغییر دهید!»
این حرفی بود که به من ثابت شد. من در بیش‌تر سال‌های کودکی و بزرگ‌سالی از هر چیزی درباره‌ی آرسنال متنفر بودم. شیوه‌ی بازی آن‌ها به طرز غیرقابل توجهی زشت بود. آرسنالی‌ها از این که توپ را با مشت و لگد از حریف بگیرند، کِیف می‌کردند. نه تکنیکی داشتند، نه مهارتی و نه نظمی. از آن‌ها افتضاح‌تر سراغ نداشتم. بر خلاف یک تیم ذلیل، ثروتمند بودند و می‌توانستند خیلی آبرومندتر بازی کنند، ولی زیر نظر هر مربی‌ای مثل مشتی اراذل بازی می‌کردند!
من در آرسنال هیچ نکته مثبتی نمی‌دیدم. شبیه مردی شده بودم که عاشق زنی بی‌وفا شده و می‌داند نمی‌تواند تصمیم قلبش را تغییر دهد. سال‌ها گذشت تا این که آرسن ونگر به تیم آمد و روزهای خوش آرسنال از راه رسید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد