دندانهای کج و کوله، یادگار کودکی بیبندوبار است. وقتی که مادر، شیرینی و شکلاتها را از دست تو در هفت سوراخ قایم میکند و تو، هفتاد سوراخ را میگردی.
مسواک!؟
تنها یک هفته سر قولم پس از هر بازگشت از شکنجهگاه دندانپزشکی ماندهام. وقتی که روی آن صندلی مخوف، آن لولهی حالبههمزن توی دهانم است و هر بار که صدای متّهی دندانپزشک توی دهان و مغزم میپیچد و مینالم که غلط کردم! دیگه شیرینی نمیخورم! دیگه مسواک میزنم! دیگه این آخرین باره!
تاریخ پای این یادداشت را نگاه کنید، هنوز آخرین بار نیامده است!