کلید دو «خانه خالی» دستش هست و دوستان در کف! دنبالش افتادهاند و التماس دعا دارند. دست ردّ به سینهشان میزند و میگوید:
«دور شوید ای ناپاکان و ناصالحان مغلوب شیطان! معاذالله که فریب شما سالوسان را بخورم. ننگتان باد و دست از من بشویید. گم شوید ای بدطینتان نان به نرخ روزخور. بروید و این دام بر مرغ دگر نهید که گر بمیرم، به زانکه «جاکِشی» شما «تکخور»ها را کنم!»
چقد دلم تنگ شده بود :(