قطعا هر روز وبلاگت رو باز میکردم و میکنم فقط ترجیح میدادم چیزی نگم...اما نتونستم زیر پست محبتت چیزی ننویسم...حیفم اومد بس که خوب بود...
رد پات پیدا بود که بی صدا میآی و میریخوشآمد به کامنتدونی بود.ممنون که هستی
بستگی به نوع تلخی داره البته
نه مخالفم!مشکل اینجاست که ما آدمها همیشه خونه دلمون واسه مهمونیژ غم آمادست ولی برای شادی نه!یعنی یجورایی شادیهارو دست کم میگیریم ولی به غم ها بها میدیم!!نمیدونم فهمیدین یا نه؟؟
بها میدیم که میمونند
خب نده دیگه برادر بها نده
آسان نمود اوّل ولی...باز هم چشم!
قطعا هر روز وبلاگت رو باز میکردم و میکنم فقط ترجیح میدادم چیزی نگم...
اما نتونستم زیر پست محبتت چیزی ننویسم...
حیفم اومد بس که خوب بود...
رد پات پیدا بود که بی صدا میآی و میری
خوشآمد به کامنتدونی بود.
ممنون که هستی
بستگی به نوع تلخی داره البته
نه
مخالفم!
مشکل اینجاست که ما آدمها همیشه خونه دلمون واسه مهمونیژ غم آمادست ولی برای شادی نه!
یعنی یجورایی شادیهارو دست کم میگیریم ولی به غم ها بها میدیم!!
نمیدونم فهمیدین یا نه؟؟
بها میدیم که میمونند
خب نده دیگه برادر
بها نده
آسان نمود اوّل ولی...
باز هم چشم!