با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب نماد گم‌شده

گزیده‌ی کتاب «نماد گمشده»
نوشته‌ی «دن براون»
ترجمه‌ی «حسین شهرابی»
نشر «افق»


صفحه‌ی 28
پانوشت یک: قول مشهور در مورد کاهنان «کوبله» این است که مراسم‌هایی چنان افسارگسیخته و شورمند به پا می‌کردند که به خود آسیب می‌زدند. غالب کاهنانش خود را خواجه کرده بودند و در روم به آنان «گالوس» می‌گفتند. «گالوس»ها در جشنی در روز 24 مارس به این کار مبادرت می‌کردند.

صفحه‌ی 29
پانوشت دو: در دین اسلام، به دلیل جایگاه والای انسان و حفظ حرمت او و نیز به دلایل پزشکی مبرهن، قاطبه‌ی علما آسیب‌زدن به خود را عملی ناشایست بلکه حرام می‌دانند. عملِ عرفانی و نمادین قربانی کردن حیوان (به پیروی از قرآن) جای‌گزینی برای این قبیل اعمال آمده که فواید روحانی آن بر کسی پوشیده نیست.

صفحه‌ی 35
پانوشت یک: پل یادبود جورج واشنگتن معروف به پل سپیده‌دم؛ حدود یک کیلومتر طول و هفتاد متر عرض دارد و در ارتفاع پنجاه متری آب رودخانه قرار دارد. پل یادبود یکی از محبوب‌ترین مکان‌های خودکشی در واشنگتن تلقی می‌شود!

صفحه‌ی 37
فیزیک بدنش... روی فرم نبود، اما هنوز هم لاغر و کشیده بود و برای مردی که دهه‌ی چهارم زندگی‌اش رو به پایان است آبرومندانه بود. تنها تفاوتش با آن دوران در میزان تلاشی بود که باید به خرج می‌داد تا بتواند هم‌آن کارها را بکند.

صفحه‌ی 46
«لطفاً اشیای فلزی‌تان را توی این ظرف بگذارید.»
در حالی که بازدیدکننده داشت با دست سالمش کورکورانه جیب‌های خالی کت درازش را می‌گشت «نونیز» به دقت براندازش کرد. غریزه‌ی انسانی تخفیف‌های ویژه‌ای برای مصدوم‌ها و معلول‌ها قائل می‌شود، اما «نونیز» برای هم‌این آموزش دیده بود تا بر چنین غریزه‌ای فایق آید.

صفحه‌ی 48-49
متوجهم. من هم جوان که بودم اشتباه بزرگی کردم. حالا هر روز صبح کنارش از خواب بیدار می‌شوم.

صفحه‌ی 59
ساعت میکی‌ماوسِ کلکسیونی، هدیه‌ی والدینش در تولّد نُه سالگی‌اش بود.
«می‌بندمش تا به من یادآوری کند آرام‌تر باشم و زندگی را کم‌تر جدّی بگیرم.»

صفحه‌ی 60

تمسخرآمیز بود که کارگرانی که قطعه به قطعه‌ی این پیکره‌ی مفرغی شش متری [مجسمه‌ی آزادی بالای بام ساختمان کنگره امریکا] را تا نوک مشعلش کار گذاشتند برده بودند.

صفحه‌ی 84-85
پانوشت: اعراف در اسلام نام مکانی میان دوزخ و بهشت است که ارواح اموات به آن‌جا می‌روند. هَمِستگان نیز نام مکانی در دین زرتشتی است ویژه‌ی کسانی که اعمال نیک و بدشان برابر است.

صفحه‌ی 110
قرن‌ها و قرن‌ها «درخشان‌ترین استعدادها»ی بشر، علوم باستانی را انکار کرده بودند و به عنوان خرافات جاهلی به سخره‌شان گرفته بودند؛ و در عوض خود را به شکاکیت‌گرایی کوته‌نظرانه و تکنولوژی‌های جدید خیره‌کننده مسلح می‌کردند – ابزارهایی که فقط آن‌ها را از حقیقت دوتر می‌کرد. پیشرفت‌های هر قرن با تکنولوژی نسل بعد نفی می‌شد. و در تمام اعصار چنین می‌شد. هر چه انسان بیش‌تر می‌آموخت بیش‌تر درمی‌یافت که نمی‌داند.

صفحه‌ی 114
اندیشه‌ی انسان، اگر خوب متمرکز شود، توانایی این را دارد که بر جرم فیزیکی تأثیر بگذارد و تغییرش بدهد...
چه بدانیم و چه ندانیم فکر ما و دنیای مادی واقعاً برهم‌کنش دارند و تغییرات ناشی از آن تا قلمرو زیراتمی تأثیر می‌گذارند.
غلبه‌ی ذهن بر ماده.

صفحه‌ی 116
«کاترین» در سطوح زیراتمی نشان داده بود که که خود ذرات هم صرفاً بر اساس نیّت خود او برای مشاهده‌شان به وجود می‌آمدند و از بین می‌رفتند. به یک معنا، اشتیاق برای دیدن یک ذره... آن ذره را آشکار می‌کرد.

صفحه‌ی 149
یک ولووی سفید وارد راه ماشین‌روی خانه‌ی «تریش» شد و یک زن جذاب و ترکه‌ای با جین آبی از آن پیاده شد. «تریش»... آه‌کشان با خودش گفت: چه عالی! باهوش، ثروتمند، قدبلند و آن ‌وقت خدا قرار است چه جور دیگر به آدم کمک کند؟

صفحه‌ی 199
ماسون‌ها همواره در زمره‌ی بدنام‌ترین و کژفهم‌ترین سازمان‌های دنیا هستند. مرتب به هر چیزی از شیطان‌پرستی گرفته تا در انداختن طرح دولت جهانی متهم می‌شدند و سیاستِ «هرگز پاسخ ندادن به انتقادها»، آن‌ها را به اهدافی آسان تبدیل می‌کرد.

صفحه‌ی 608
 در اسلام بهشتیان همیشه سی‌وسه سال‌شان [است.]

صفحه‌ی 805
مثل هر پدر و مادری که فرزندش را از دست داده، «پیتر سولومون» خیلی از مواقع فکر می‌کرد که فرزندش اگر الان بود چند سالش می‌شد... چه شکلی بود... چه کاره می‌شد.

صفحه‌ی 808
کاری که برای خودمان کرده‌ایم همراه با خود ما می‌میرد؛ کاری که برای دیگران و برای دنیا انجام داده‌ایم باقی می‌ماند و جاودانه است.

نظرات 2 + ارسال نظر
تاجی یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 14:47 http://elaheyesharghy.blogsky.com/

قدم تان بر سر چشم کوچه ای که رد انگشتان ما در سوسوی چراغش شعر میشود ...

سلام
به روزم و منتظر نگاهتان
به نقد تماشایم کنید ...

در پناه هو .

سارا.ت چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 13:10 http://SAARAT.BLOGFA.COM

کم پیدا که چه عرض کنم نا پیدا شده ای برادر ...

لذّت فراوان دارد برگشتن پس از مدّتی و خواندن چون‌این پیام‌های «به یادت بودمی»
سپاس از نظر لطف‌تان.
دست‌رسی به نت نداشتم، به دلایلی.
خوش باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد