با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

ذغال بریز لکوموتیوران

رفته بودیم بازار تا برای پسر یک‌ساله‌اش، اسباب‌بازی بخرد. دست می‌گذاشت روی وسایل و نظر من را می‌پرسید. من هم مخالفت می‌کردم: «نه! این خوب نیست... مناسب بچه‌ی تو نیست... قطعات ریز داره... لبه‌های تیز داره...» دست‌بردار نبود و انتخاب‌های بعدترش، بدتر می‌شدند. متوجه شدم که برای دل خودش می‌خواهد بخرد نه پسرش.
قطار اسبا‌ب‌بازی را نشانم داد و گفت: «این چه طوره؟»
پرسیدم: «اون گوشه‌اش چی نوشته؟»
جواب داد: «برای کودکان بزرگ‌تر از سه سال»
گفتم: «عالیه! تو هم که بیش‌تر از سه سال داری! هم‌این واسه‌ت خوبه!»
خندید و برگشت: «آقا! این رو برمی‌دارم.»

چه می‌شود کرد. ما هم دل داریم به خدا. حیف که این ریش و سبیل، دست و پای ما را بسته تا سوار تاب و سرسره‌ی پارک‌ها نشویم و گر نه می‌دیدید که جا به بچه کوچولوها هم نمی‌دادیم. ما هم دل‌مان می‌خواهد ریل‌های پلاستیکی را گرد بچینیم و هم‌پای لکوموتیو سیاه با بار ذغال‌سنگ و مخزن نفت و کوپه‌های مسافران، هوهوچی‌چی‌کنان بدویم و بدویم و...
ولی چه کنیم که زود بزرگ شدیم. چه کنیم که حسرت همه‌ی بچگی‌هایی که نکردیم سر دل‌مان مانده است.


پی‌نوشت: من هم یک تفنگ حباب‌ساز به بهانه‌ی خواهرزاده‌ام! خریدم. آخ اگر بدانید چه ذوقی دارد شلیک مسلسل‌وار حباب‌های درشت رنگی در هوا!
آخ اگر بدانید!
نظرات 3 + ارسال نظر
ع.پ (رهگذر) چهارشنبه 26 بهمن 1390 ساعت 07:00 http://thomascrown.persianblog.ir/

آخ کودکی کجایی
دلم تنگ است
برای خودم
برای روزهای پس و پیش

ل.س چهارشنبه 26 بهمن 1390 ساعت 14:26 http://www.ghedim.blogfa.com

کلکسیون اسباب بازی های ما به جانمان بسته است.
هیچ هم خجالت نمی کشیم.
از آن تفنگ های شما هم درش پیدا می شود..دو سه تا.

خلوت دل دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 01:44 http://khalvated.blogsky.com

کودکی کجایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد