با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب خندیدن بدون لهجه

گزیده‌ی کتاب «خندیدن بدون لهجه»
نوشته‌ی «فیروزه جزایری (دوما)»
ترجمه‌ی «نیلا والا»
نشر «باغ نو»



صفحه‌ی 28-29
«سیب‌زمینی سرخ‌کرده دوست داری؟»
بماند که خوش مزه‌ترین غذایی را که دوست دارم به من پیشنهاد می‌کرد، غذایی که مورد علاقه من است و هیچ‌گاه مادرم به من نمی‌دهد، سیب‌زمینی سرخ‌کرده. گرسنه نبودم، اما سیب‌زمینی سرخ‌کرده نیازی به گرسنگی نداشت، فقط آب دهانم راه افتاد و در پاسخ گفتم: «بله، خواهش می‌کنم.»

صفحه‌ی 40
(پدرم) تصمیم گرفت... برای علی شغلی دست و پا کند.
یکی از شاگردان سابق پدرم مدیریت باشگاه شهر را بر عهده داشت. سراسر منطقه خاورمیانه بر پایه این‌که چه کسی با چه کسی آشناست بنا شده، پس پدرم تصمیم گرفت تا به دیدن شاگرد سابق خودش برود.

صفحه‌ی 48-49
دیدن کسی که گریه و زاری می‌کند یکی از نقطه ضعف‌های اساسی پدرم است. این نقطه ضعف پدرم در دوران کودکی خیلی به داد من رسید و از آن سود بردم و هم‌آن بود که موجب دست‌یابی‌ام به تعداد زیادی اسباب‌بازی گردید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد