با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

گزیده‌ی کتاب آن‌جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند

گزیده‌ی کتاب «آن‌جا که پنچرگیری‌ها تمام می‌شوند»
نوشته‌ی «حامد حبیبی»
نشر «ققنوس»


صفحه‌ی 19
«یه نفر که شنا بلده، خودش هم بخواد، غرق نمی‌شه.»

صفحه‌ی 20
«... اگه از اول می‌دونستم سگ چه جونوریه اصلاً شوهر نمی‌کردم.»

صفحه‌ی 34
... آن لذت پنهان که آدم از نگاه کردن به چرک‌های چسبیده به گوش‌پاک‌کن می‌بَرد...

صفحه‌ی 38
«چیزی گفتین؟»
...
«نه... نه چیزی که ارزش دو بار گفته شدن را داشته باشد.»

صفحه‌ی 47
«... زن‌ها به بسته‌بندی بیش‌تر اهمیت می‌دهند تا به داخل بسته.»
... و ادامه داد: «... و تا به اهداکننده‌ی بسته.»

نظرات 1 + ارسال نظر
Faeze یکشنبه 16 تیر 1392 ساعت 13:17

ممنون به خاطر تمام گزیده ها،مخصوصا این کتاب!

تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد