نامههایی که یغمای جندقی به سفارش علیاکبرخان دامغانی برای نامزد او مینوشتدل بردی از من به یغما
صفحهی 133
فرمودهای نامهی مرا از چشم بیگانه نگاهدار و پیش آشنا کتمان کن.
مصرع: نام جانان باید اندر جان نهان.
البته کسی نخواند دید و نخواهد شنید، فرد:
غیرتم با تو چنان است که گر دست دهد
نگذارم که درآیی به خیال دگران
کنون که دستِ وصال نیست و رفعِ ملال، حرمان بر خیال است، نامهنگاری را اهمال مفرمای که بیزیارتِ دستخطِ مبارک، جانم مجاورِ لب است و روزم مقارنِ شب.
•
خدایا خدایا تا کی بار خامه کشم و کار نامه کنم، تمهید درود و سلام آرم و ترتیب پیک و پیام، مگرم درد دل در آن محفل گوشگزار افتد و صورت آشفتگی شهود حضرت یار گردد، در نامه جز تعارف چه توان نگاشت و با قاصد جز آه و ناله چه توان سرود. درد دل به که گویم و چارهی این رنج مشکل از که جویم؟ نامه، محرم این راز و قاصد، همدم این نیاز نیست.
•
گنج با مار انباز است و گل با خار دمساز، لاله ردیف خَس است و شِکر، شکار مگس. چرا باید این محروم از تو دور باشد و این تنِ خوار از آن جان گرامی مهجور.