مزمار
شیخ محمدتقی فلسفیصفحهی 49اولین عکسالعمل خشکهمقدسها در مقابل سخنرانی من، سرِ بلندگو بود. میگفتند بلندگو مشکل شرعی دارد. در مجلس عروسی پسر یکی از محترمین که در اتاق بزرگی، جمعیت و مرحوم پدرم نشسته بودند، یکیشان با صدای بلند گفت: «آقای فلسفی خیلی حرفهای خوب میزنید اما متاسفم که این مزمار
• را که آلت موسیقی است به مسجد آوردید. چرا با مزمار حرف میزنید؟» تازه سال اول بود که بلندگو به مسجد آمده بود و آقایانِ علما هم نمیتوانستند در آن مجلس چیزی بگویند. پیشخدمتِ عروسی را صدا زدم گفتم: «این بشقاب گز را ببرید خدمت آن آقا قدری میل کند.» آن آقای مقدس گفت: «نه آقا من دندانم عاریه است، گز لای دندانم میرود.» گفتم: «چرا دندان عاریه گذاشتید؟» گفت: «برای اینکه دندان ندارم.» گفتم: «چرا عینک زدید؟» گفت: «نمیتوانم دور را ببینم.» بعد تند شدم: «شما دندان نداشتی، رفتی دندان عاریه گذاشتی. نمیتوانستی دور را ببینی، عینک زدی. این کار شما حلال است اما من که صدایم به آخر مجلس نمیرسد و میکروفن آوردهام که صدایم به آنجا برسد، کار حرام کردهام؟ از خودت فتوا میدهی؟»
• در زبان عربی به هر ساز بادیِ موسیقی، مزمار میگویند.
دوست عزیز
وبلاگ شما، مخصوصا آن قسمت گزیدهی کتابها را بسیار دوست داشتیم. امیدواریم شما هم به هایکوکتاب سر بزنید و دوستش داشته باشید. به حضور کتابخوانهای حرفهای مثل شما نیاز داریم تا فرهنگ کتابخوانی را با یک بازی خلاق گسترش دهیم.
منتظرتان هستیم. راستی اگر هایکوکتاب را پسندیدید، به دوستانتان هم معرفی بفرمایید.
قلمتان سبز
haikubook.ir