با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

آدم برفی - یو نسبو - راضیه خشنود


ساعت دو نیمه‌شب دوباره به کاترین زنگ زد و از خواب بیدارش کرد.
- باز چی شده؟
-- من تو دفترم هستم، یه نگاهی به یادداشت‌هات انداختم. گفتی همه‌ی زن‌های گمشده متأهل بودن، فکر کنم این یه معنایی داره.
- چه معنایی؟
-- نمی‌دونم. می‌خواستم وقتی دارم اینو به یه نفر می‌گم صدای خودم رو بشنوم تا بفهمم احمقانه به نظر می‌آد یا نه.
- خب، چه‌طور به نظر اومد؟
-- احمقانه، شب به خیر.


نظرات 1 + ارسال نظر
فاضله پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1401 ساعت 16:15 http://golneveshteshgh.blogsky.com

دیالوگ فیلم بود؟

خیر، کتاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد