با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین
با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی، خوش باش

تلاوت‌های ذهنی یک خود نسل سوخته‌بین

شب شراب نیرزد به بامداد خمار

    عاشق اشعار «فاضل نظری» است. سپرده است هر جا شعر جدیدی را از این شاعر دیدم برایش هم پرینت بگیرم هم پیامک کنم. سه‌گانه‌ی فاضل را داشتم و او نداشت و مرتّب گوش‌زد می‌کرد که سفارش اینترنتی بدهم و من پشتِ گوش می‌انداختم. تا این که دیروز در نمایش‌گاه کتابی دید و بی‌معطلی خریدشان.
    شب رفتم اتاقش. کتاب‌ها را دور خودش چیده بود و «گریه‌های امپراتور» را دست گرفته بود و می‌خواند. گفت: «شعرهای فاضل از بس خوبند، در یک غزل نمی‌شود بیتی را گل‌چین کرد. همه یک‌ اندازه قشنگ و درخشانند». می‌خواند و کیف می‌کرد. با شوق و احساس و صدای بلند می‌خواند که من هم بشنوم. لابه‌لایش می‌گفت: «این را شنیدی؟» یا «این یکی را گوش کن». وسط به‌به و چه‌چه‌ها رسید به صفحه‌ای و گفت: «از این غزل بدم می‌آید».
    جا خوردم. پرسیدم: «کدام یکی؟» خواند: «مستی نه از پیاله، نه از خم شروع شد» شعر آشنایی بود. کاملش کردم: «از جاده‌ی سه‌شنبه‌شب قم شروع شد».
    بله، رفیق ما هرهری‌مذهب است. هم اهل نماز است و روزه و هم مِی و معشوق. هم خدا، هم خرما. هواخواه مست و رِند و ساقی و مخالف شیخ و شحنه و زاهد؛ این ملامت‌شده‌ها‌ی همیشه اشعار عاشقانه.
    اعتراض کرد: «این همه جا که می‌تواند شروع شود، چرا قُم؟» کتاب را از او گرفتم و گفتم: «بگذار من اصلاحش کنم». با کُدهایی که از گذشته‌‌اش سراغ داشتم، گفتم:
«مستی نه از پیاله، نه از ساغر شروع شد
از جاده‌ی دوشنبه‌شبِ ماهشهر شروع شد»
(می‌دانم وزن ندارد ولی باور کنید خیلی ربط دارد!)
با اخمی ساختگی کتاب را از دستم کشید و گفت: «بِده من. لازم نکرده تصحیحش کنی! خودم درستش می‌کنم». کمی فکر کرد و گفت: «آهان، این خودشه:
مستی نه از پیاله، نه از خُم شروع شد
از استادیوم المپیک شهر رُم شروع شد!»
گفتم: «حالا چرا رُم؟ تو که طرف‌دار میلانی!» جواب داد: «با این خُم لعنتی چه‌کار کنم که هم بدقیافه است و هم بدقافیه!»


پی‌نوشت: این دوست ما، هم‌آن دوست کذایی است که پردیس را در یقّه‌ی باز پری‌ها می‌دید.

نظرات 3 + ارسال نظر
لیلا شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 14:32

به به چه دوست نازنینی!

این همان یکدونه ای بود که قبلاً ذکر خیرش رو کردم!

لیلا شنبه 1 مرداد 1390 ساعت 22:14

اتفاقا فکر کنم اون موقع هم مراتب ارادتمو بیان کرده ام
دقیق یادم نیست
بهرحال کارش درسته
کلا بهشتیه
یعنی همینجارو الان برای خودش بهشت کرده

امیر یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 13:11

سلام. هز فاضل در بهره این شعر پرسیدم و ماهشهر و...
گفت ولله به عمرم ماهشهر نرفته ام و نمی دانم کجاست! دلم برای کدها ی غلط شما سوخت. حالا شما و وجدانتان رو به روی همید. در facebook هم می تونید فاضل را ببینید.والسلام.

سلام اخوی
چه کسی ادعا کرد اون دو بیت از فاضله؟
گرفتی ما رو؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد